یه شب خونه مادرشوهر بودیم من قبل شوهرم زودتر اونجا بودم شوهرم اومد مادرشوهرم ایستاده بود معمولی شوهرم الکی گفت چی بود چرا این پا اون پا میکنین گفت هیچی بعد چن لحظه دست میکشید رو قلبش میگف اخخخ اروما
اخه خدایا الان عالی بود یهو حالش بد شد تا شوهرم رسید😂😂😂😂😂😂😂