ميرفتم تو حياط تو افتاب براي جك نامه عاشقانه مينوشتم
من فکر میکردم اگه تلوزیونو موقع برنامه کودک خاموش کنم وقتی روشن کنم بازم هست ولی نبود همشم با مامانم دعوا میکردم تو روشن کردی رفتن
من فکر میکردم اونایی که تو تلوزیونن مارو میبینن.... یا بالاش نوشته زنده یعنی زنده هشتن نمردن
فک کنم همه این فکرو داشتن ک ما ایرانیم و ی کشور دیگم هست ب اسم خارج..دیگه کشوری نیس
از دکتر بازیاتون بگید😏😏😏
یادمه یه دفعه عاشق جومونگ شده بودم😕😕😕
من شبا که میخواستم بخوابم اگه بابام بیدار بود که هیچ، راحت میخوابیدم.ولی اگه خواب بود تا چند ساعا خوابم نمیبرد میگفتم الان دزد میاد بابام خوابه
کلا فکر میکردم بابام هرکوله
یعنی اعجوبه ای بودم واسه خودم 😂😂😂
مثلا عاشق کاویانپور بودم ولی چون زن و بچه داشت تو رویاهام دوست داداشم بود که من خیلی دوسش داشتم و میومد خونشون و میرفتم خونشون 😂😂
اسکلی بودم واسه خودم
بعد هی واسم خواستگار فوتبالیست میومد بعد جالبیش اینه اون موقع نهایت ده سالم بود 😂😂😂😂
من فکر میکردم گلدون روی تلوزیون آب میخواد بهش آب دادم تلوزیون سوخت تازه گلم مصنوعی بود
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
4 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
