امروز مهمون دارم اما😔😔😔😔😔😔😔😔

خب با این شرایط مجبوری ایل و تبارتو اونم از نوع بی درکشو دعوت کنی وااا دیوونه ای تو دختر

حق داری خیلی هم حق داری . اما اومدن تلخی نکن. به خاطر خدا کارتو بکن. مهمونیتم به نیت حضرت فاطمه س بده . انگار کن مهمونای حضرت فاطمه س هستن. دلت اروم میشه عزیزدلم

مطمئتی اونی ک گفتی مادرته؟؟؟؟😔

مادرتون مسئولیتی در مقابل شما ندارن شما ازدواج کردین خودتون خاستین دوتام بچه آوردین به نظرم منطقی نیست از ایشون انتظار داشته باشین اگه بهتون کمک کنن خیلی خوبه لطفشونه اگه ن هم وظیفشون نبوده 

مادری که این حرفا رو برنمیداره گل من. مادری چیز غریبیه ...

چ حرفااااا

ن واقعا نیست... هیچ چیز عجیب و غریبی نیست مادر.همین تفکرات باعث میشه انتظار بیجا داشته باشیم ازشون 

پست هامو لایک کنید

من که می‌دونم خوشتون اومده

صفحه 5واین صفحه

چرا هست. من هم خودم مادرم. هم مادرم رو بدون اینکه حتی ازش بخوام محبتهای بی دریغشو میبینم. هم عمه هام که نوه دارن و خیلی های دیگه ... همکارام و دوستام که شاغلنو مادرهاشون با عشق نوه ها رو نکه میدان. یکبار به مادرم گفتم میخوام پسرمو بزارم مهد کی ازم دلگیر شد که چرا پسرمو نمیخوام پیشش بزارم نگهداره . درحالی که تنها هم نیست و براش زحمتم داره ... این عشقه. و مهربانیه . و کمک به بنده های خدا  با هز نسبتی خدا رو خوشحال میکنه ... اگه شما قبول نداری نظرت روی چشمام عزیزم. 

البته بی احترامی به مادر در هیچ صورت تایید نمیکنم . همونقدر که مادرم بهم عشق داره منم یه اخم رو پیشونیش ببینم دیوونه میشم.

کسی دم از شعور میزنه که اونو‌ داشته باشه !!که شما با این کمالاتت کامل نشون دادی که چقدر داری !!اونی که بهت گفته به والدینت احترام بزار تا برکت بیاد تو زندگیت نگفته دل شکستن چقدر تاوان داره ؟چه راحت قضاوت میکنین و حکم میدین وادعای مسلمونی میکنین 

با تلخی بهش گفتین ... شما که انقدر بزرگوارین و برای مادر احترام قائلین عزیزدل من . ایشونم مادره . خدا کنه دلش نشکسته باشه

عزیزم درسته من زبونم آمدهچون بشدت دلم میسوزه

حتی تو یه تاپیک دیگه که یه خانم نوشته بود

مادر شوهرش داره شوهرشو سرد می‌کنه

چن تا راهکار دادم

ولی باتندی تمام

آخرم اون خانم گفت خیلی راهکارهای خوبی میدین

مگه چند سالتونه؟

نکنه مشاورین؟؟

خخ

منم گفتم نه مشاور نیستم 29سالمه

اولش م با کلمه ی

آخه چقدر بعضی زنا کم دارند

شروع کردم🙈🙈

با لحن تند

ولی خیلی خوشش اومد

گفت تو زندگیم هیشکی اینجوری راهکار نداده

ساعت یازده شب بود باید برای بچه م غذا می خریدم به عشق خونه ی مامان جون اومده بودن بیرون دو ساعت توی ترافیک بسته شده بودن توی صندلی ماشین مامان جونم  بهمون فهمونده بود لازم نکرده بیاین اینجا می خواین تنها نباشین منو ببرین... عین خیالشم نبود خواهر و بابام خونه هستن... حال یه ادم سرگردونو تصور کنید با تو تا بچه ی نق نقو و گریان و گرسنه تو ترافیک گیر افتادم راهمون نداده تازه می گه بیام دنبالم خیابونا هم کیپ کیپه.‌.. ولی راست می گین . من بیشعورم.‌..

عزیزان من متنی رو تو یه صفحه نوشتم

میخام دوباره همین صفحه ارسال کنم

چیکار کنم؟؟

در مورد جواب خانمهایی که فک کردند توهین کردم

توضیح دادم

صفحه 6آخرین متن

عزیزم بقیه شو توضیح دادم

هم از کلمه بیشعور

هم کارهای مادر خودم