یکیش که برام پیش اومده :
پسرم هشت ماهش بود میخواستم بهش سوپ بدم داشتم خنکش میکردم یه دستم هم زیر بغل پسرم بود اونم روی میز عسلیه شیشه ای زیر اپن آشپزخونه واستاده بود .یهو از روی اپن جانماز رو میکشه که از لای جانماز مهر سنگین میافته رو شیشه و شیشه میشکنه و می ریزه چون دست من زیر بغل پسرم بود بین میز و شیشه های شکسته موند .
یعنی اگه نگرفته بودمش وای مصیبت شده بود .از ترس نمی تونستم کاری بکنم شیشه ها رو نگاه میکردم بیشتر وحشت میکردم کلی خدا رو شکر کردم که چیزی نشد فقط دو تا خراش کوچیک برداشته بود .
شما هم چیزی براتون اتفاق افتاده بیشتر برای بچه های من این اتفاقا میافته واونجاس که میفهمم واقعا خدا حواسش بهمون هست