چند وقتیه خیلی دلم گرفته... چند روز دیگه بچم یه سالش میشه. شوهرم اصلا انگار نه انگار. تو کارا کمکم نمی کنه. از راه میرسه به بهونه خستگی کار فقط همون اول بچه رو بغل می کنه. بعدش گوشیشو می گیره دستش یا بازی می کنه یا تو نت می چرخه یا از تلوزیون میزنه فیلیمو... انگار نه انگار ما هم توخونه ایم. خیلی سر این موضوع دعوامون شده واقعا نمی کشم. بچم تا5ماهگی کولیک شدید داشت. بعدشم تا همین ماه پیش تو ب ان و ج میخوابید. الانم هنوز شبا یهو از خواب پا میشه گریه می کنه. اروم نمیشه. یا گریه میکنه بیدار میشه دو ساعت بازی می کنه نصف شب باز میخوابه. شوهرمم انگار نه انگار. از جاش جم نمیخوره. به خدا امروز از فرط خستگی صب سرم انقدر وحشتناک گیج می رفت فشارم افتاده بود.. 10 رو 6، بود.. شانس اوردم خونه بابام بودم وگرنه کارم به بیمارستان می کشید... دوران بارداریمم همین جوری بود. ینی دوران بارداریم شبی نبود که با دعوا و گریه نخوابم....اصلا انگار نه انگار می گفت تو مشکلی نداری ادا درمیاری حالم خیلی داغونه... از لحاظ روحی و.... شوهرای شما چ طورن؟ کمک حالتون هستن؟ چکارش کنم؟ تازه با همین اوضاعش به فکر بچه دیگه هم هست... میگه مگه من کم میزارم!!! همه مردا همینجورن و این حرفا... واقعا شوهرای شما هم اینطورن؟
والا به خدا... روزی هزار بار میگم چ غلطی کردم ازدواج کردم. از عرش به فرش رسیدم.... چقدر فعال بودم، چقدر ارزو داشتم واسه کار و رشتم... الان شدم مث یه زن افسرده مریض....
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
ما هنوز ازدواج نکردیم نامزدیم اونم به دلیل شغلش که کشاورزه زیاد باهام تماس نداره بعضی وقتا که من خیل ...
عزیزم دوران نامزدی خیییییییلی با زندگی اصلی فاصله داره. طرفین هوای همو خیلی دارن. ان شا الله که رفتین خونه خودتون هم همینطوره.هرچند واسه من دوران نامزدی هم اصلا جالب نبود نمی دونم چرا باز به حماقت خودم ادامه دادم و وارد زندگی شدم. ته دلتو خالی نمی کنم. ولی دلت واسه کار کردن زیادش نسوزه چون مردا فقط همین کارکردنو بلدن و واقعا به قول دوستمون فکر می کنن شاخ غولو شکوندن.... و واقعا واقعا سعی کن تمام احساستو بزاری کنار.... و با چشم باز به نامزدت نگاه کنی. البته ان شا الله ک ایشون از اون مردای خوب روزگارن.
شوهر من از تولد بچه تا الان که یه ساله شده یک ساعت نگهش نداشته.کلا فارغ از مسئولیت....بارداری ...
ان شا الله که خوب بشه. اره رفلاکس خیلی سخته.... منم بیشتر بارداریم میرفتم خونه بابام....نمی دونم ولی واقعا همیشه میگم مادری ک پسر داره وظیفش سنگین تره... چون فردا روزی همچین عتیقه هایی رو تحویل دختر مردم ندن.... مگر ما زنا چ گناهی کردیم اخه
نه عزیزم شوهر من هیکلش ۳ برابر منه یه سیلی بزنه دور خودم میچرخم خیلی ترسناک میشه وقتی عصبی میشه.... ...
چقدر سخت و بده شرایطتون... البته منم مثل شما فکر می کنم قربانی شدم..... و محکوم به زندگی هستم به خاطر دخترم. وگرنه یه ثانیه هم تعلل نمی کردم و اخلاقای گندشو تحمل نمی کردم