من از وقتی که مامانم فوت کرد خوابشو ندیدم
یعنی هروقت میدیم خوابم بی معنی بود
همیشه گریه میکردم بی تابی میکرد جیغ میزدم زاری میکردم
چون من نه خواهرداشتم نه برادر و نه پدر
تمام داراییم مادرم بود...بعد فوتس داغون شدم
هروقت میرفتم سرمزارشون بهشون میگفتم خیلی بی معرفتین .به مامانم میگفتم فقط و فقط یه بار بیا بخوابم و بگو هنوز منو دوست داری و دلتنگم هستی و همیشه بیادم هستی فقط بیا یه بار دیگه بغلت کنم و بوست کنم
شاید باورتون نشه تو این ۷ماه هر۵شنبه که میرفتم حرفم فقط این بود
تا اینکه بعد ۷ماه اومد بخوابم کلی باهم حرف زدیم همدیگرو بغل کرویم بوس کردیم بو کردیم همون بوی همیشگی رو میداد حتی گرمای بدنش رو حس کردم با اینکه هردومون تو خواب میدونستیم که فوت شده ودراین رابطه با هم صحبت کردیم ولی مثه یه انسان زنده بود برام تو خواب