بین این رفت وامدای خانوادگی رابطه ی پنهانیشون شروع میشه و مسافرتم میرن حتی یعنی خانواده دکتر با خانواده ی اون عشق قدیمی
این وسطا سالگرد ازدواج دکتر بوده خانمش میگه اخر هفته کلی مهمون داریم طبق هرسال بعد دکتر یهو خیلی بی مقدمه میگه کنسلش کن من نمیخوام دیگه باهات زندگی کن و باید طلاق بگیریم
خب
اسی با این سرعتت یه دوسه روزی اینجا هستیم فک کنم😜
لایک لطفا
خانمش بنده خدا کلی گریه میکنه و خیلی خیلی شوکه میشه و میره خونه ی پدرش بعدش دکتر میشینه باخودش فکر میکنه میگه بابا چه غلطی کردم بنده خدا زنم به این خوبی پسرم دارم چیکار میکنم اخه یجوری تا اخر هفته با همون مهمونا هماهنگ میکنه و جشن سالگرد رو غافلگیرانه طور میگیره با یه سرویس طلا هدیه و به خانمش میگه یه شوخی خیلی احمقانه بود اون حرفم! و همچنان به ارتباطش با اون خانم ادامه میده
دکترام خیانت میکنن
مثلا زن دکتر تاپیک بزنه
ما بریم نفرین کنیم دکی و زنیکه رو
خب بعدش
خانمش نمیدونم شک کرده بوده واینقدر خود دار بوده یا نه اصلا شک نکرده بوده میگه دوست ندارم دیگه با اون فامیلتون رفت وامد کنیم
اقای دکتر کلی پیگیری میکنه و کمک میکنه اون خانم طلاق بگیره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
32 ثانیه پیش
32 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
