روز خاستگاری مادره تا دست منم بوس کرد که پسره اش و قبول کنیم
الان که بهش میگم اگه من و نمیخواستی چرا اومدی خاستگاری میگه شما از قبل آشنا بودین منم گفتم پسرم زیاد شرایط مادی نداره که قبول نکنی
بابام بعد از خاستگاری تقریبا فکر کنم یک سال سر دووندشون بعد واسه بله برون مادره آتیش انداخت سر حلقه خریدن زنگ زد مستقیم به خودم که بریم حلقه بخریم منم گوشی و دادم مامانم یه تعارف به مامانم نزد که بیاد گفت ما کیک میاریم برای خاستگاری نیاورد بعد بله برونم زنگ زد به مامانم که ما اومدیم خرج کردیم باید تشکر میکردید