سر خيلي چيزا ،ديروز من بيرون يادم رفته عابر بانكم جا مونده بود خونه شوهرم نرفته بود سر كار زنگ زدم بيا دنبالم عابر بانكم جا مونده نميتونم بيام خونه ميگه موتورم دست داداشمه رفته كار انجام بده ميگم خب بگو بياد كار اون واجب تر از منه ،گفت نميتونم بگم بيا بايد كارشو انجام بده بعد بياد منم دعوام شد باهاش ١ساعت پياده اومدم آقا تازه نزديك خونه اومده دنبالم