ما خونه جفتشونم رفتیم تقریبا نزدیکیم بهم. خانواده من شام زود میخورن گفتیم شامو بریم اونجا بعد از شامم یه سر بریم خونه پدرشوهر که شانسمون شام دیر آماده شد. ولی باز رفتیم خونه پدرشوهرم زودم بلند شدیم
ما کلا باخواهرشوهرم و بچهاش و شوهرش ۷نفریم دیروز من ساعت۵رفتم خونشون مادرشوهرم میگه من شانس ندارم که یکی بیاد کمکم غذا درست کنه به محض اینکه وارد خونه شدم اینجوری گفت😒
گر نگهدار من آنست که من میدانم...شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد🌹❤😍