بچه که بودیم،صبحا پدرم با صدای بلندنمازمیخوند وکم کم مارو هم عادت دادن،همیشه بعدوضوآب دستشو میپاشه رو سروصورت همه،که وقت نمازه،اینا برای ماشیرین
مثلا بچه که بودیم لاک میخریدیم ایشون میگفت بده براتون،همش موادشیمیایی،وحالاهم هیچکدوم آزما سه خواهر علاقه ای به لاک زدن نداریم درنتیجه میتونیم دائم الوضو باشیم
پدرم بااینکه قبلاً پولداربوده والآن تنگدست اما همیشه همیشه به نیازمند ترازخودش کمک کرده