طبقه بالا پدرشوهرمیم از همون اول نباید میومدم خیلی پشیمونم .همسرم خیلی وابستشونه از همون اول بدبختی داشتیم خسته شدم دلم میخاد بریم تز اینجا تقریبا غیر ممکن همسرم دل نمیکنه داره واقعااا. خستم میکنه چیکار کنم من اخه هیچی نفهمیدم از این زندگی کل فکر و ذکر همسرم درست کردن روابط من و خانوادش شده
رازي بين من و پروردگارم هست من قلبم را به او سپردم ...
ببين تو هر كاريم ك بكني نميتوني كسي ك ب خانوادش وابستههسترو ازش جدا كني.هرچقدرم تلاش كني فقط خودتو از همسرت دورتر ميكني
كلا ما ايرانى ها اينجورى هستيم كه حتي تو جايى كه هيشكى نميدونه ما كى هستيم اصلا از كجا هستيم؟؟؟اصلا چه شكلي هستيم؟؟؟داريم پز ميديم...يعني در اين حد فناااااا🤤پز ميدى كه چى بشه؟سايت براى رد تبادل نظره نه پز دادن!!!ميخواى پز بدى؟زحمت بكش برو خونه خالت اينا به خاله و عروس خالتو دختر خالت پز بده كه حداقل بدونن كى هستى.هه😏
عزیزم میدونم سخته ولی سعی کن رابطتتو با خانواده شوهر بهتر کنی و مثل خانواده خودت با اونا رفتار کنی، زیاد که جلو شوهرت حساسیت به خرج بدی اونم بیشتر توجهش به خانوادش معطوف میشه، عادی رفتار کن و به شوهر محبت کن تا به خودت نزدیکش کنی