2777
2789
عنوان

دیگه بریدم

| مشاهده متن کامل بحث + 4669 بازدید | 132 پست

از اون موقع زنگ ک میزدم سرد جواب میداد یا اگ نیم ساعت بعدش زنگ میزدم داد میزد میگفت چرا اینقدر زنگ میزنی رفتارای کم و بیش بدی داشت یعنی هم رفتارای بد دشت هم خوب اما نمیدونم من تو چه حالی بودم شاید بخاطر  اینکه بچه بودم انگار مرز خواب بیداری که مغزت کار نمیکنه ببینی کجایی کاش اون موقع ازش جدا میشدم کاش

یه روز با زندایشینا که همسایه ما بودن باهم رفتیم چهارشنبه بازار از این بازار محلی ها بعد رفتیم تو یه پارک نشستیم ساعتای ۷یا ۸شب بود برگشتیم خونه من عادت ندارم هیجوقت گوشیمو باخودم بیرون ببرم دیدم وای خدایا ۴۰تا میسکال و ۲۰تا پیام اولاش نوشته بود خوبی عشقم کجایی بعد نوشته چرا جواب نمیدی خوابیدی و اخراش که رسیده بود نوشته بود معلومه کدوم گوری هستی چرا گوشی خونه رو ج نمیدی

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

تا نوشتم سلام و سند کردم سریع زنگ زد گفت کدوم گوری بودی پاشدم در اتاق رو بستم گفتم این چ طرز صحبت کردنه ببخشید خوب رفته بودم بیرون گفت تو غلط میکنی بدون اجازه من میری بیرون  عصبانی شدم باخودم گفتم اگ خیلی برات مهم بودم کم محلی نمیکردی دعوا نمیکردی که الان میخوای ادای آدمای غیرتی رو در بیاری برای اینک فکری باخودش نکنه گفتم با مامانم و زنداییت رفتیم خرید باور نمیکنی برو از زنداییت بپرس گفت لازم نکرده بار آخرت باشه وگرنه هرجا باشی میام خودمو خودت رو میکشم تو چهارشنبه بازار ک پره پسره کجا رفتی؟؟؟در صورتی که چهارشنبه بازارها فقط جای خانوماس یا آقایون ک در حال خرید وسایلای خونه هستن

قطع کردم و دیگ جوابشو ندادم پیام قرستاد خب نگرانت شدم نتم رو خاموش کردم زنگ زد و گوشیم رو خاموش کردم فرداش که از مدرسه با بیحالی تمام تعطیل شدم و منتظر سرویسم بودم دیدم با ماشین وایساده و داره دست تکون میده ماشینش یه زانیای مشکی بود دوستام گفتن ووای باران این نامزدته؟؟جلک شیطون چی تور کردیا ولی هیچکس از دل من خبر نداشت رفتم سوار ماشین شدم هیچی نگفتم گفت خب ادمو عصبانی میکنی دیچ یه خبر میدادی داری میری بیرون گفتم زنگ زدم تو جواب ندادی گفتم وقتی برگردم بهت میگم دیگ گفت نههه باید پیامم میدادی گفتم تو دیووهه ای روانی گفت اره دیوونه تو بعد یه شاخه گل از عقب که روش نوشته شد بد دییونتم بهم دد

از اون به بعد هرجا میرفتم بخاطر آرامش خودمم ک بود بهش میگفتم حوصله جنگ دعوا رو نداشتم تم هرجمعی که مهسا بود این بازم همون طور میشد بهش گفتم چته گفت هیچی گفتم تو چرا با دیدن این دختر عموت این شکلی میشی گفت چی میگی تو گفتم دوسش داشتی اره؟تو چشمام نگاه کرد و گفت وصله حرفای بچگانت رو ندارم پیاده شو میخوام فردا صبح زود برم ماموریت گفتم فکر کردی برای یه زن خیلی سخته بفهمه یهویی داد زد گفت اره عاشقش بودمو هستم لجم گرفت گفتم اسمه خودترو میزاری مرد پس چرا نرفتی بگیریش به تو ک نزدیکتر بوده تا من گفت فکر کدی خرم رفتم بهم ندادنش میفهمی حالا هم پیاده شو از حرصم گفتم بدبخت لیاقتت همون بوده بعدشم من نامه فدایت شوم برات نفرستادم خیلی دلت خوش نکن ۵ماه ون گریه میکردم که زن تو نشم دلم میگفت تو یه مشکلی داری تو چشمت دنبال ناموس مردمه اینو که گفتم احساس کردم جوشم گرم شد برای اولین بار کشیده ای زد تو گشم که تا به حال هیچوقت نخورده بودم ساع ۱ شب بود همه جارو سکوت فرا گرفته بود درد غلتیدن اشکام رو گونم خیلی بیشتر از دد تو گوشی که بهم زده بود همونطور که سرم چرخیده شده بود سمت در رومو برنگردونمدم ودر و باز کردم رفتم وقتی که رفتم داخل خوهه ودر رو بستم صدای مهیب لاستیک ماشینش رو شنیدم و اومدم آرایشمو پاک کردم گفتم میرم میگم به مامان و بابا بفرما اینم پسری که قرار بود منو خوشبت کنه اما دلم به حال پیرزن پیرمرد مسوخت میترسیدم مامانم دق کنه بیوفته نج خونه با یه ناراحتی کوچولو تا چهار پنج رو خون دماغ میشد طوری که باید بیمارستان بستری میشد اخرسرم خون بند نمیومد و باید رگ دماغش رو میسوزندن نگران حال بابام بودم که سخت کار میکردبرای خرج دانشگاه برادرم و شبا از فرط خستگی با لباس کار میخوابید 

منم میگم شوهرش در کل خوبه ولی چون دوسش نداره خیلی بد میدونهبازم نمیشه قضاوت کرد

اره دوس داشتن مهمه واقعا البته اسی هنوزبقیشو نگفته هاشاید یه سروسری بادخترعموش مهساداره وگرنه سراین چیزا ک نمیشه گف چیزی

منکه فقط تو مهمونی ها آرایش میکردم فرداش بخاطر اینکه رد انگشتاش پیدا نباشه با یه عالمه کانسیلر کرم پودر از خواب بیدار شدم به مامانم گفتم حالم خوب نیست و مدرسه نرفتم ،،واسه یه دختر خیلی سخته ک شوهرش با بغض بگه فلانی رو میخواستم اما بهم ندانش گوشیمو ختموش کردم  اما هر یک ساعته یکبار رشنش میکردم ببینم زنگ زده یانه اما زنگ نزده بود هی با گوشی بابام ک سر کار نمبرد چک میکردم ببینم اخرین انلاینیش کی هست اما واسه دیروز عصر بود

با خودم گفتم بهش میگم همونطور که خودت خودتو انداختی وسط زندگی من همونطورم خودت برو جوری ک هیچ ناراحتی پیش نیاد میگفتم اگ دیدمش میگم برو همون دختر عموت رو بگیر این قدر برو بیا تا بهت بدنش میگفتم اگ دیدمش هیچی بهش نمیگم فقط تو چشماش نگاه میکنم میگم خیلی اشتباه کردم هت دل بستم یا میگفتم منم تلافی میکنم ،،،دیوونه شده بودم همش با خودم حرف میزدمو گریه میکردم فرداش امتحان. اشتم کاب جلوم باز بود اما اصلا تمرکز نداشتم فردا فتم مدرسه و امتحان رو راب کردم بیرون ز دس

بیرون ز درسه چشم ینداختم ببینم اومده یانه تا رسدم خونه گوشیمو وشن کدم دیدم زنگ نزده یه پروفایل غمگین گذاشتم گوشیمو خاموش کردمو انداختکم رو تخت دوتا قرص سرما خوردگی خوردم تل خوابم بره غروب که هوا تاریک شده بود تلفن خونه زنگ میخورد و مامانم داشت میگفت از وقتی که از مدرسه اومده گرفته خوابیده گفت خوابه وقتی بیدار شد میگم بهت زنگ بزنه مامانم گفت باشه و خداحافظی رد درو اتاق روباز کرده و منم خودمو زر پتو قایم کردم تا چشمای پف کردمو نبینه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792