یه دختر شاد سرزنده زبون شیرین بودم تومدرسه همیشه معلما عاشق متانتم و زبون شیرینیم میشدن محال بود سرکلاسی بشینم از انرژی مثبتم بقیه خوابشون بگیره سال اول دبیرستان رو سخت درس خوندم که بتونم رشته تجربی رو انتخاب کنن با معدل خئب رفتم مدرسه حدید ورشته تجربی خیلی خوشحال بودم یادمه اول مهر ج ذوقی داشتم واسه مدرسه یه ختر سر به زیر که سرش رو مینداخت پایین میرفت و میومد سال دوم رو پشت سر گذروندم و رسیدم به سوم همش تو فکر یه برنامه واسه کنکور بودم غافل از اینک نمیدونستم چی انتظارمو میکشه،،،تو انتحانات پایان ترم خواستگار اومد خونه یادمه امتحان داشتم همش با خودم میگفتم پاشن برن دیگ وقتم داره میگذره فکر میکردم مثل همه ی خواستگارای دیگ یه نه میشنوه و تموم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
اما بعد از رفتنشون صدای به بهجه چه کردن مامان بابام رو مینیدم اهمیت ندادم و شرمع کردم به خوندن فرداش که از سر جلسه امتحامن برگشتم دیدم مامانم داره با تلفن صحبت میکنه میگ باید با باباش صحبت کنم من ک فهمیدم داره با کی صحبت میکنه بعد از قطع تلفن گفتم بگو نیان چیشیرو با باباش صحبت کنم بعدشم مگه منخودم آدم نیستم که ازم نظر بخواین مامانم گفت حالا ک نیومدن چرا اینقدر حرص میزنی همهدخترا ارزوشونه همچین پسری
اگه دوست داشتی تایپیک عمل لاپراتومی بخون شاید به دردت خورد 😎خدا جونم مرسی یه دختر ناز ویه پسر جیگر بهم دادی باباشونو نگم دیگه خودت می دونی 😄😄😄😄 😍😍😍لطفا مواظب خانواده چهار نفره ما باش 😍😍😍 😍😍من یک دختر یک همسر یک مادرهستم به وجود خودم افتخار می کنم 😋 من یک خانه دارم یک خانه داره شاغل عاشق کارای هنریم کارم بافته بافت عروسک لباس وشال وکلاه☺ برا سرانجام رسیدن کارم خیلی تلاش کردم 💪کلمه نمی تونم در فرهنگ لغات زندگی من وجود نداره😎 کاری نیست که نتونم انجام بدم من یک زن هستم 😊😊😊😊خدایی سوال کردی جواب می دیم ریپلای نمی کنی یه لایک بکن
من حتی به پسره نگاه هم نکرده بودم خلاصه امتحان بعدی ما ریاضی بود دو روز واسه اون وقت گذاشته بودن منم ریاضیم ضعیف بود مدام با ودم میگفتم به شرط حفظ کردن فرمولاهم شده باید بانمره خوب قبول بشم صبح که از خواب بیدار شدم با استرس بود همش باخودم میگفتم استرس امتحانه ولی ساعتلی ده بود تلفن زنگ خورد مامانم گوشی رو جواب داد گوشامو تیز کردم دیدم داره میگ تشریف بیارین ولی من نظر قطعی باباشو نمیدونم شما منزل خودتونه بیاین با خود باباش صحبت کنین مامانم غیر مستقیم نظر خودش رو داده بود و هیچ سوالی از من نمیکردن همین باعث شده بود نتونم رو امتحان درست تمرکز کنم واقعا وسط امتحانا چه بحثی بود اخه