عزیزم یه چیزی بهت بگم
من عقد بودم، عقداااا (که مثلا شوهرم باید توی اون دوران خیلی عاطفی میبود)
یه شب با مامانش اینا رفتیم مسجد، شامش چلو مرغ بود
منم دلم نیومد بخورم گفتم شاممو میبرم با محمد بخوریم
بعد مامانش رفت یه دست دیگه گرفت تا من خیالم راحت شه، دیگه خواهر شوهرامم گفتن بخور سهمتو برا اونم میبریم
منم خوردم
بعد شبش رفتیم خونشون، شوهرم گفت من گشنم بود سر شب رفتم بیرون چلو کباب خوردم !
جلو خواهراش ضایع شدم
هی خندیدن گفتن تو باشی دیگه غصه ی مردا رو نخوری
مردا همینطورن عزیزم
خیلی منطقی رفتار میکنن، مث ما نیستن