2777
2789
عنوان

توهم عجیب من

806 بازدید | 32 پست

سلام دوستان

امروز چهار صبح بود بیدار شدم یه حال عجیبی داشتم...

رفتم سمت پذیرایی خونمون دیدم مادر بزرگم با چشمای سفید اونجا نشسته

اصلا ازش نترسیدم رفتم کنارش نشستم با هم میوه خوردیم حرف زدیم

مادر بزرگ من وقتی 7 ساله بودم فوت کرد

یهو شوهرم از اتاق اومد بیرون گفت صدام کرد

برگشتم سمتش ولی تا رو برگردوندم دیدم مادر بزرگم نیست! !

شوهرم گفت با کی حرف میزنی گفتم مامانبزرگم اینجا بود 

شوهرم یکم نگاهم کرد هیچی نگفت دستمو گرفت برد تو اتاق دوباره خوابوندتم 

خواباور داده بود بهم تا نیم ساعت پیش خواب بودم هرچی هم ازش میپرسم میگه چیزی نبود تب داشتی توهم زدی

درحالی که مطمئنم مریض نبودم و مادر بزرگم خیلی واقعی بود حتی یادمه دستاشو فشار دادم...

خیلی حالم بده واقعا

من میتونم دوست خوب تو باشم:)

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

سلام خوابگردی داری احتمالا

 یه روزی مثل همین امروز  نه موی سپید داشتم نه غصه و دغدغه برای فردا .درست مثل امروز  دخترم بی دغدغه مست جوانیم بودم و  در اوج ...  اما الان من می دونم که چقدر زمان زود می گذره... پس  دخترا و پسرای  من قدر لحظاتون رو خوب بدونید ((مادری))

خب نمیخوام بترسونمت ولی ممکنه جن بوده باشع

چون مامانم تعریف میکنه میگه مادربزگش خونه نشسته بوده میبینه جاریش میاد میشینه جلوش درصورتی ک مرده بوده اونم میدونسته ک مرده ولی میشینه باهاش حرف میزنه و بعد نیم ساعت میره میگه پاهاش شبیه سم بوده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز