یه شوهر خاله دارم که وقتی بچه بودم هر وقت منو تنها میدید هی دستش و میمالید رو چیز صاب مرده ش و زیر لب زر زر میکرد ..منم که بچه بودم انقدر میترسیدم که میخاستم برینم تو خودم ..الان خودم متاهلم و بچه هم دارم ولی هنوز رفتار زشت اون مرتیکه یادم نرفته با اینکه هر وقت میبینمش دیگه سلام و علیک داره و ..ولی خب توی دلم متنفرم ازش بیچاره خاله ام که نمیدونه یه عمر با کی سر کرده شایدم میدونه ولی چاره نداره نمیدونم والا ..شماها توی بچگی کسی توی فامیل و اقوامتون بوده که این برخورد و داشته باشه و هنوز یادتون باشه ؟
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
هر جور فکر میکنم همش میگم شاید اشتباه کردی اصلا نمیتونم تصور کنم پدر بزرگ سالم باشه بعد به نوه ی شش ...
اتفاقا توی کامنت های قبل گفتم تو رو خدا بچه هاتون و طولانی مدت تنها نزارین حتی خواهر برادر مخصوصا توی سن بلوغ .. یا بچه های کوچیک و کنار عمو و دایی و کسانی که فکرشم نمیکنین ..بچه ها نمیگن چه آسیب هایی میبینن . من خودم الان پسر دارم ولی میترسم تنهایی بفرستمش یه جایی .بعضی وقتا تو مدرسه اردو میزارن که دو شب یا یه شب باید اونجا باشن من اجازه نمیدم میگم اردو یه روزه باشه میزارم ولی باید شب خونه باشی ( چه اعتمادی به معلم ها و مسئولین مدرسه دارم که بزارم بچه ام شب هم اونحا بمونه) میدونم سخته ولی چه میشه کرد باید مراقبشون باشیم تا بزرگ بشن
اتفاقا توی کامنت های قبل گفتم تو رو خدا بچه هاتون و طولانی مدت تنها نزارین حتی خواهر برادر مخصوصا تو ...
اما فکر میکنم بچه های ما مثل ما نیستن آموزش دیدن خیلی چیزارو بگن ولی واقعا اگه آسیب ببینن دیگه گفتنشون به چه درد میخوره .نمیدونم چه باید کرد سعی کردم مهارت نه گفتن و جیغ زدن و اینکه همه چی رو بهم بگه و نترسه رو بهش یاد بدم اینه جاهای خصوصیش کجاست و کسی حق نداره اونجا رو ببینه یا لمس کنه و برعکس و اینکه بغل پرخطر چیه و ...
اما فکر میکنم بچه های ما مثل ما نیستن آموزش دیدن خیلی چیزارو بگن ولی واقعا اگه آسیب ببینن دیگه گفتنش ...
منم بهش گفتم و آموزشش دادم ولی تا میشه نباید شرایط آسیب و فراهم کرد . باید فکر کنیم بچه هامون الماس و جواهراتمون هستن .الماس و یه شب بیرون میزاری ؟ یا اگه جواهرت و دست کسی بدیم چطور هول داریم نکنه گم کنه یا آسیب ببینه ولی خیلیا این فکر و برای بچه هاشون نمیکنن . آخر شب میفرستنش بیرون بره دم مغازه یا بره خونه فامیل بمونه و اصلا خبر ندارن بچه اونجا چیکار میکنه.
سپردمش بخدا... بجاش الان خداروشکر زندگی خوبی دارم... اما اون استرسش هنوزم باهام هست. انقددعوامون میکرد و پاچه میگرفت مثل سگ. همش باترس زندگی میکنم. که نکنه شوهرم الان داد بزنه. اینجوری کنه اونجوری ککنه. یه ترسی تووجودم هست