با خانواده شوهرم قراره همسایه شیم

به نظرم همه چیز بستگی به رفتار خودمون داره بد به دلمون راه ندیم هزاران نفر هستن تویه ساختمون با مادرشوهر زندگی می کنن مشکلم ندارن به نظرم باید خیلی باسیاست باشیم خیلی خودمونی نشیم ولی احترامم حفظ کنیم

از اول هرجور باشی تا اخر همونه

زیاد نرو

زیادم نیارشون خونت

سعی کن بیشتر بری خونه مادرشوهرت اون نیاد بالا

از اولم هرجا دلت خاست برو و بیا 

ک نگن اجازه ننمیگیره

من هفت سال طبقه ی بالای مادرشوهرم زندگی کردم بدترین سال های زندگیم شد .. نمیشه کاری کنی باید کنار بیای با خیلی چیزا .. زندگی حتی همسایگی کنار خانواده شوهر حتی اگه کاری به کارتم نداشته باشن خیلی بد هست من که کنارشون تیدوییدم کم کار شد از بس عصبی میشدم ... خیلی سخت بود عصبی شده بودم جوری که دخترمو کتک میزدم .. رفتم دکتر بهم گفت علت همه ی بیماری اعصابت کنار مادرشوهر بودن هست .. جلو شوهرم گفت برو براش خونه بگیر حتی ی کوچه اونبرترم نه خیلی دور از خانواده شوهر

با جاریاتم زیاد نرو بیا بچتم نذار زیاد بره 

اسی یه چیز بگم ما می تونیم با رفتارمون یه کاری کنیم که همه چیز خوب پیش بره من مادر شوهرم فوف العاده اخلاقش خاصه خیلی ام بی احترامی کرد اما الان پخته شدم طوری رفتار کردم که خودش بهم همش میگه دخترم بیا خونمون نمیزارم بد بگذره بهت هرجا دلت خواست برو بیا راحت باش 

یه جور رفتار کن پیششون تا حس حسادتش ن برانگیخته نشه به مادرشوهرم بگو مادر پیش جاریا زیاد بهم توجه نکن یه جور باسیاست برو جلو