عزیزم بیین این برادر شوهر من یه مدت طولانی دنبال زن میگشت
تو همین گیر و دار میره با یه خانم بیوه دوست میشه خیر مرگش و صیغه ش میکنه
بعدشم همچنان دنبال زن میگرده😑😑😑
بعو که رفت خواستگاری این جاریم چون وضع مالیشون خوب نبود گفت نمیخام
ولی مادر جاریم و مادربزرگش مدااااام زنگ میزدن به مادر شوهرم که شما بگین پسرتون یه بار دیگه بیاد ما باهاش حرف داریم
اینم رفت اونجا پدر جاربم بهش گفت تو اگع دختر ما رو میخوای فقط مشکلت جهازه من ۱۰۰ تومن پول توی بانک دارم تا شیش ماه دبگه جهاز میخرم
زد و جاریم بعد عقد حامله شد
یهو باباش گفت من دروغ گفتم و پولی در کار نیس
برادر شوهرمم لج کرد گفت تا جهاز نخری نمیریم سر زندگی
تو همین دعواها اون زن صیغه ای هم موندگار شد