خانمها شماها توقع داشتید که خانواده همسر بهتون کمک کنن توی غذا پختن و کارهاتون؟
من خانواده شوهرم خیلی مهربون بودن وبامن بااحترام برخورد میکردن ولی از وقتی حامله شدم اصلا انگار نه انگار فرقی کرده براشون، ساعت کاریم زیاده و تا برسم خونه ساعت هفته شب هستش، اصلا نمیرسم غذا بزارم خانواده همسرم هم اصلا به رو خودشون نمیارن حتی یه دونه میوه یا یه ذره از شام خودشون رو برام آماده کنن ،فاصله مون دور نیست نزدیکیم، من حتی خونریزی داشتم دکتر بهم استراحت کامل داده بود دریغ از یه لیوان آب کسی بیاره واسم، من زیادی توقع دارم؟ سه سال پدرمنو در آوردن که بچه بیار حالا هم که حامله ام اصلا انگار نه انگار ،بااینکه میدونن که نمیرسم شام بزارم اما اصلا به روی خودشون نمیارن ،خیلی ازشون کینه گرفتم به حدی که اصلا حتی خونشون هم نمیرم.خیلی ناراحتم.
اره انقد بهم رسیدن دارم از خوشی منفجر میشم نه حالی میپرسن نه کمکی نه ویارونه ای نه دعوتی جوری وانمود کردن که انگار باردار نیستم تازه دختراشونم بی جهن دعوا کردن باهام ننشون صداش در نیومد مادرشوهرمم میگفت کار کن نشین خونت کار نداری بیا کارای خونه منو انجام بده🤣🤣
ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم! بگذار بگویند غیرمنطقی هستیم یا ضد اجتماعی هستیم، اما به این میارزد که خودمان باشیم. تا زمانی که رفتار ما و تصمیمهای ما به کسی آسیبی نمیزند، ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم. چقدر زندگیها که با این توضیح خواستنها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفتهاند
آخه ازاین میسوزم مادرشوهرم بهم زنگ میزنه چندوقت یه بار همش میگه تو دخترمی ، من خداروشکرمیکنم عروسی مثل تو دارم ، پسرم فرشته نصیبش شده و.... این حرفا رو باور کنم یا این بی خیالیشو؟