2777
2789
عنوان

بی پناه(داستان زندگی واقعی)

| مشاهده متن کامل بحث + 91798 بازدید | 213 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

رسیدیم بازم خوب و خوش بودیم که یهو حس کردم به غیر از ما تو ویلا کسی هست به داریوش که گفتم گفت خیالاتی شدی عزیزم،بیا بریم یه خورده آب بازی منم بیخیال از همه جا رفتم تو آب همینجور که داشتیم با هم شوخی می کردیم و آب میریختیم روی هم،داریوش گفت بیا مسابقه بدیم ببینیم کی بیشتر می تونه نفسشو نگه داره منم که همیشه باید برنده و نفر اول می بودم قبول کردم،سرموکردم زیر آب و‌چشماموبستم،نمیدونم چندثانیه شد،اما همینجور که زیر آب بودم حس کردم دورم شلوغ شد سرمو که اوردم بالا دیدم هفت تا پسر که کاملا لخت بودن،دورم حلقه زدن و داریوشم با لبخند شیطانی داشت نگاهم میکرد،سرمو که چرخوندم دیدم یه پسر دیگه هم بیرون آبه و داره با گوشی داریوش ازمون فیلم می گیره،حس گوسفندیو داشتم که وسط گرگای درنده گیر افتاده رو داشتم،بغض راه گلوموبسته بود،شوکه بودم،چندبارچشماموبازوبسته کردم،واقعیت بود،به هر طرف نگاه می کردم پسربود،راهی برای فرار نداشتم دستامو ضربه دری رو شونه هام گذاشته بودم،فکم ب وضوح از ترس می لرزید،نگاهی التماس آمیز به داریوش انداختم،صدام درنمیومد،خیلی آهسته اسمشو بردم ولی تو چشماش اثری از داریوش همیشگی نبود نه مهربون بود نه دوست داشتنی،متوجه دستاش شدم که برد سمت لباس زیرش،و باهیزی تمام بهم‌نگاه میکرد،بغضم با صدای بدی ترکید و با التماس داد زدم_تو رو خدا نه این کارو با من نکنید،خواهش می کنم،برید بیرون،نگام نکنید،التماستون میکنم،داریوش یه کاری کن.داد زدمودادزدم

اینو میدونی تو ک‌ بری میره نفسم ی پرنده بیقرارم گیره قفسم💔🥀
رسیدیم بازم خوب و خوش بودیم که یهو حس کردم به غیر از ما تو ویلا کسی هست به داریوش که گفتم گفت خیالات ...

داستان خودته؟؟

واسه بچه دار شدن و خونه دار شدنم لطفا یه صلوات بفرستین😘😘

زدمودادزدم،ولی دادم به هیچ جا نمی رسید،بیرون از شهربودیم،هیچکس نمیتونست صدای منوبشنوه،تقلاکردنم بی فایده بود،با حمله داریوش سمتم انگار سوت شروع بازیو زده باشن همشون بهم حمله ور شدند،هر کدومشون یه تیکه از لباسمومیکشیدن و من تمام سعیم بی نتیجه بود،به ثانیه نکشید که لخت مادر زاد میونشون بودم و اونام با بدترین شکل خودشونو می مالیدن بهم حس خیلی بدی داشتم،داد می زدم التماس می کردم،کمک میخاستم،قسمشون میدادم،به خواهرمادرشون،بلکه دل یکیشون به درد بیاد،امافایده نداشت که نداشت روی دستاشون بردنم بیرون از آب.بادردی که توی دلم پیچید فهمیدم به بدترین شکل ممکن دخترانگیمو ازم دزدیدن و اون پسر با دوربین تمام ماجرا رو فیلم میگرفت،پسرا بعد از ارضا خوی وحشیگری جنسیشون بی حال گوشه ای افتاده بودن،من سرم پایین بود نشسته بودموبه خونای که ازم رفته بود و سرامیکای لب حوض روسرخ کرده بود نگاه می کردم توی بهت اتفاقی که برام افتاده بود بودم که داریوش خرامان خرامان خودشو بهم رسوند،نشست جفتم و بغلم کرد بی حال گفت عشقم؟از این کلمه حالم بهم میخورد دیگه چه برسه از دهن داریوش در بیاد با حرص نعره زدم گمشو ولم کن

اینو میدونی تو ک‌ بری میره نفسم ی پرنده بیقرارم گیره قفسم💔🥀
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز