با حرص نعره زدم گمشو ولم کن عوضی وتوی صورتش تف کردم و هلش دادم که خودشو محکم تر بم چسبوند و گوشیشو جلوم گرفت گفت عشقم بیا یکم با هم فیلم نگاه کنیم دوست داری فیلم سک*ی ببینی؟؟؟عه عه عه!!شیطون نگفته بودی سوپر استار فیلم های پ.ورن هستی تو هم برای خودت بلایی هستیا،خنده زشتی کرد و با هلی از بغلش هلم داد بیرون وای خدای من فیلم گرفتن!وای حالا باید چیکارکنم حالم از خودم بهم می خورد با نعره داریوش بخودم امد:های عوضیا گمشید برید رد کارتون اینم حال من،نوبتیم باشه نوبت شماست که کیس بیارید و حالی به هولی و....شروع کرد با صدای بلند خندیدن،دوستاش خودشونو جمع جور کردن یواش یواش رفتن وقتی با داریوش تنها شدم باز اومد سمتم و گفت یه سرویس دیگه بهم بده تا برسونمت دم طویله بابات خواستم ازش فاصله بگیرم که خیز برداشت بغلم کرد و سیلی محکمی تو گوشم خوابوند و گوشیشو گرفت جلوم_ببین هرزه جون اگر ی روز فقط ی روز بهم حال ندادی کاری می کنم که...نذاشتم حرفشوادامه بده،بهش گفتم بدبخت تو ی حیوونی،خداازت نگذره،من فقط شونزده سالمه،لعنتی من دوست داشتم من بهت اعتمادکردم.گفت حرف الکی نزن تو فیلم که دیدی صورت هیچ کس معلوم نیست فقط تویی که میدرخشی پس کسی نمی فهمه کی جرت داد از لفظای که تکرار می کرد چندشم می شد و ترس اومده بود سراغم و مدام تصویر برادرام جلوم رد میشدن به ناچار بقول داریوش ی سرویس بهش دادم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
به قول داریوش یه سرویس بش دادم و با سختی تمام خودمو جمع جور کردم و راه افتادیم سمت خونه،داریوش اون روز نقابشوبرداشت چهره واقعیشو بم نشون داد،ازاون روز اون دیگه داریوش مهربون من نبوددیگه،سه کوچه جلوتر از خونه پیادم کرد،دم غروب بود به زور روی پاهام میتونستم بایستم اشکیم تو چشمم نمونده بود که بخواد بیاد پایین و یکم دلم سبک بشه خدا خدا می کردم کسی نبینم و یا متوجه نشه به خونه که رسیدم نفس عمیقی کشیدم دروباز کردم چراغای خونه خاموش بود انگار خدا آرزومو براورده کرده بود،کسی خونه نبود،بدو رفتم تو خونه و خودمو پرت کردم تو حمام و بعد کلی گریه و ناله خودمو شستم،اومدم بیرون یه لحظه به فکرم رسید نکنه بابام و مامانم برن دم مدرسه و قضیه لو بره؟گوشیمو برداشتم زنگ زدم به بابا بعد چندتا بوق صدای مهربون بابامو شنیدم:الو جانم نفس بابا اومدی خونه؟بغض راه گلوموبسته بود،آروم گفته بله دیدم نیستین گفتم ببینم کجایید.- نفس بابا چیزی شده چرا صدات اینجوره؟ گفتم چیزی نیست خستم حمام هم کردم گفتم قبل خواب ببینم کجایید پس من میخوابم تا بیاین منتظر نشدم قطع کردم روی تخت دراز کشیدم ادای خواب در اوردم چه روز نحسی بود،میشه کابوس باشه؟من واقعا این حماقت کردم و الان دیگه دختر نیستم؟این افکار پوچ لحظه ای رهام نمی کردن آبروم رفته بود نه روشو داشتم بگم نه جراتشو!تو خلسه افتاده بودم!با روشن شدن چراغای خونه فهمیدم پدر و مادرم اومدن پتو روکشیدم روم خودموبه خواب زدم،روم نمیشد تو روشون نگاه کنم
فکر میکردم همه ماجرای امروزو تو پیشونیم نوشتن و اونا می تونن بخونن در اتاق باز شد آروم دوباره بسته شد بابام بود که به مامانم گفت خسته اس بزار بخوابه،چه خوابی؟کاشکی چشمامومی بستم دیگه باز نمیشدن تمام شب تو افکارم بودم و به هیچ نتیجه ای نمی رسیدم...فردا صبح جمعه بود برای همین اول صبح مامان نیومد بیدارم کنه برای همین راحت تو اتاقم با خودم کلنجار می رفتم پیامی اومد برام بازش کردم از داریوش بود نوشته بود ج*ده ی من کی بوده؟یاد پیامای قبلیش افتادم عشق من کی بوده و نفس من کی بوده و ... جاش داد به ج*ده من کی بوده،نفس خاک بر سرت از کجا به کجا رسیدی؟گوشی تو دستم بودکه پیام بعدی اومد نوشته بود مردی کجایی کارت دارم،بش پیام دادم چی می خوای که گفت حال!! براش نوشتم گمشو عوضی بی همه چیز زنگ زد با داد بعد کلی فحش رکیک بم حالی کردم که یادت نرفته که فیلم دارم دستم و ... باج گیری های جنسی و مالی داریوش از اون روز شروع شد تقلاهای من برای نجات از اون وضعیت بی فایده بود دیگه اون نفس سابق نبودم