مثل من😭😭😭😭منم17سالگی ازدواج کردم.خدارو شکر زندگیم بد نیست ولی خیلی زود بود از اون سن کنایه های مادرشوهر شنیدن وبعضی وقت ها ناراحتی های زندگی الانم 25سالمه ودوتا بچه دارم که همسن های خودم هنوز مجردن وعشق وکیف دنیا رو میبرن.
من اونموقع که دبیرستان بودم با یک پسره دوست بودم.انقد دوسش داشتم که همه عقل و چشم کور شده بود.پدرش معتاد بود و واقعا از نطر سطح اجتماعی ب ما نمیخوردن.بعدها فهمیدم که گولم زده بود و منو واسه خونوادمو موقعیتم میخواس.اونموقع خر شده بودمو میخواستم باش ازدواج کنم ولی دختر پررویی نبودم که بخوام توو روی خونواده م هم وایستم.خلاصه که مادرجان یک سیلی زد بم و منم به خودم اومدم.گذشت و گذشت و اون ادم رو فراموش کردم.خدارو شکر میکنم و هرروز دست مادرمو میبوسم بخاطر اون اتفاق.چون اون آقا الان معتاد شده و وضع درستی نداره.