بچه هاامروز بامامانم رفتیم بیرون دخترخاله کوچولومم بغل کردم بردیم باخودمونچون پیش ماست بخاطر شغل مامان باباش....
بعد من شلوار۹۰سانتی ذغالی چارخونه..مانتو پیله دارطوسی روشن..کفش گلبهی_آجری اسپرت بزرگ..باکیف گلبهی آجری وشال پاییزه بافت مشکی...یکم ازساق پام معلوم بود..موهام یه ور روی صورتم فرفری ریخته بود...
بدون رژو هیچچ ارایشی رفتیم بیرون..
یهو دیدم عشقم وایستاده کناریه آقایی اون آقا داشت باهاش حرف میزد ولی این کلا حواسش پرت من همینطکر نگام میکرد بایه چهره غمگین .بعد من اونقدرهول شدم بچه ها خرررررررراب کردم 😔😔
اونقدر ماه ها انتظار این روز روکشیدم تا توخیابون ببینمش و یه دل سیر بایه نگاه عاشقونه بهش نگاه کنم اما از استرس وتپش قلب نزدیک بود بیفتم عین احمقا شالم و کشیدم جلو روصورتم وپوشوندم روم رو کردم اونطرف باسرعت رد شدم که منو داشتم غش میکردم چپ وچوله میرفتم عین دلقک مضحک😔😔