بابام که اینقد ریلکس بود
قرار بود بعد از شام بیان
نشسته بود با آرامششششش غذا میخورد
من خودم داشتم با شوهرم چت میکردم
مامانش داشت لباسشو اتو میزد
میگفت شیرینی چه مدلی دوس داری بگیرم
عکس گل رو برام فرستاده بود
مامانم خیلی استرسی بود
آجیم ام میگفت اگه خجالت میکشی از جلوشون رد شی بری آشپزخونه چایی بیاری ،بشین زیر اپن تا گفتن چایی بیار پاشو بریز😂
آخرم مامانم خودش چایی آورد