2777
2789

این خاطره خاستگاری خواهرمه.

خواهرم15سالش بود.منوآبجیم ومامانم چند متراون طرف تربیرون ازخونه نشسته بودیم بعد خواهرشوهرومادرشوهرش سرزده اومدن خونمون ماهم پاشدیم رفتیم بابام هم خونه بود وقتی صحبت میکردن خواهرم ازخجالت انقد سرخ شده بود دوتا داداشمم ک بچه بودن داشتن تو حیاط فوتبال بازی میکردن بعد ک مهمونا رفتن داشتیم میخندیدم داداشم از مامانم پرسید چرا میخندین مامانم ک خواست داداشام قضیه خاستگاری رو نفهمن گفت بابات گوزید براهمین داریم میخندیم.

  

درخواست دوستی کسیو قبول نمیکنم.                                خدایاشکرت بابت همه چی🌱

خیلی سخته همچین شرایطی.منم همین مشکلو دارم.چطوری انتخاب کردید پس

آره خیلی سخته،

وقتی با همسرم رفتیم که باهم صحبت کنیم، بطرز غیرقابل باوری شیفته ی رفتارش شدم. قبلنم تعریف کردم. خیلی مردونه بود، دقیقا همون چیزی که تو تصورم بود راجع به همسر آیندم.

دیگه توکل بخدا کردم و چون دلم باهاش بود بله دادم.

ان شاله شما هم انتخاب خوبی داشته باشین و خوشبخت بشین 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ای وای چرا بهم ریخت😥

پدر مادرامون باهم همکار بودن و رفیق،ولی ما بچه ها هیچ وقت همو ندیده بودیم،بخاطر همین قرار شد چند جلسه باهم صحبت کنیمو رفت و امد و ب هیچ کسم نگیم تا وقتی ما دوتا ب توافق برسیمو اکی بدیم،از شانس کجمم یکی از پسرای تخس فامیل ک ازشم خوشم نمیومد ازم خواستگاری کرد،منم درجا گفتم نه،چند روز بعد مامانم ب فامیل گفت میخوایم بریم ازمایش خون اول همهخوشحالو مبارک باشه،بعد اون نامرد رفت تو فامیل از شوهرمو خانوادش بد گفت،جوری ک همه ب مامان بابام میگفتن ی دونه دختر تو عالم دنیا دارید سنشم زیاد نیست از خوشکلیم چیزی کم نداره ک بگیم رو دستتون مونده،چرا میخواین بدینش ب این!!!!  اتیش گرفتیم وقتی این حرفا رو میشنیدیم،شب عقدم نگا ب شوهرم میکردم قند تو دلم اب میشد از اینکه ب مرد رؤیاهام دارم میرسم ولی چشم میفتاد ب فامیلم انگار اومده بودن عزا خنده رو لبم میماسید یادم میرفت چرا سر سفرم چی باید بگم صدای عاقد تو گوشم نکنه اشتباه میکنم نکنه حرف اونا راسته!!!

رفته بودیم خواستگاری برا پسر فامیلمون بعد مادرعروس هی ازش تعریف میکرد ک خیاطی هم بلده و اینا.بعد ک دختره اومد نشست خشتک شلوارش پاره بود مادر داماد  گفت این چه خیاطیه که نمیتونه خشتک شلوارخودشو بدوزه

درخواست دوستی کسیو قبول نمیکنم.                                خدایاشکرت بابت همه چی🌱

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز