ما دوساله باهم دوستیم خیلی باهم خوبیم همیشه کنار همیم هیچوقت طاقت دوریش ندارم داداشش و نامزدش از من بدشون میاد میخوان ما جدا بشیم عشقم اینجا عمده فروشی داشت براش نمیصرفید جمعش کرد حالا چند ماهه بیکاره همش داره سرمایشو خرج میکنه نامزد داداشش آرایشگره هرسری ی دختر معرفی میکنه ب این میگه بیا بگیر حالا بهش پیشنها داده گفته بیا شیراز باهم شریک بشیم لوازم آرایشی بزنیم از طرفی شهر ماتاشیراز ۴ ساعت راهه از طرفی دلم نمیخواد با نامزد داداشش شریک بشه و از همه بدتر طاقت دوریش ندارم از طرفیم اینجا بیکاره شغلی نداره بنظرتون چکنم میترسم بره اونجا مارو جدا کنن ازهم اخه خیلی از من بدشون میاد