دوستی مردان متاهل با دختران مجرد

تجربه اش رو نداری و نمیدونی. میگم این آدم هر روز با من بیرون بود.‌خیلی وقتا شام با هم بودیم. مهمونی میرفتیم...

منم ک گفتم کخ از هردو موارده

این دخترخانوماروبایدبگیری یجایش داغ بذاری که عشق وعاشقی یادش بره بامرداکاری ندارم ولی حیف دخترکه خودشوتباه کنه والدین اگریکم سخت گیرانه عمل کنن بهتره هی ا روشنفرارودرنیارن 

خب عزیزم تو نمیدونستی ، بعضی مردها اصلن از اولش میگن زنو بچه داریم ولی دختره ول کن نیست و اهمیت نمیده ، این چیزا بسته به وجدان هرکس داره اگه طرف وجدان داشته باشه وقتی بفهمه طرف زن داره باید ول کنه نه اینکه خیلی راحت ادامه بده 

یسری از خانواده ها،طلاق عاطفین..مرد و زنشون بالاخره برای پر کردن خلا به یکی پناه میبرن..بنظرم به اینجا ک رسید،باید جدا بشن..و هردو با کسایی باشن ک خوشحالن.اما اوناییکه باهم خوبن..رو درک نمیکنم.چرا میرن با یکی دیگه

واي يا خدا 

مشکل فقط اینه معنی خیانتو نمیفهمن، جدیدا معنی خیانتو عوض کردن گذاشتن دوست اجتماعی، قرار بود تا چند ماه دیگه برم خواستگاریش اما بازم چیزای جدیدی از گذشتش فهمیدم داغون شدم باز داشتم با خودم کنار میومدم که گذشتش به من ربطی نداره الانش برام مهمه، یه دوست داره که باهاش خیلی صمیمیه دوستش متاهله، باورتون نمیشه خیلی ببخشید این حرفو‌ میزنم اما با چشمای خودم دیدم یجوری داره جلو این مرد عشوه میادو ناز میکنه که زنش اینجوری نبود، بعد که تنها شدیم بهش گفتم این چه رفتارایی بود انجام میدادی، گفت دوستمه مگه چه مشکلی داره شوهرش مثل داداشمه، چرا چرا نمیفهمن خیانت خیانته فرقی نداره باهاش باشی یااینجوری براش ناز کنی، بخدا دیگه کم اوردم، نمیتونم تحمل کنم یه اشتباهی کردم بعد از اینکه از گذشتش خبردار شدم باز برگشتم اما نمیتونم کارای مسخرشو دیگه تحمل کنم که اسمشو گذاشتن دوستای اجتماعی هر غلطی میکنن اخرش میگن مثل داداشمه، وقتی داشتم میرفتم بهم میگه حلالت نمیکنم با زندگیم بازی کردی اخه من چه گناهی کردم که دیگه روحمو ذهنم طاقت بازیچه شدن نداره

اینکه معلوم بوده رابطشون باهم خوب نبوده..چون بنظرم زن و شوهر اگ خوب باشن.از هم سراغ میگیرن.نمیتونه ایقد ازاد باشه

موافقم..و اصلا موندن با این ادما،ک نمیفهمن تعهد چیه،حماقت محضه..

ولی نمیشه در مورد این مسایل خیلی راحت نظر داد..ریشه های مختلفی دارن..

زن همسایمون باشوهرهمسایه واحدروبه روی دوس میشن تاجایی که مرده زنشوطلاق میده اینم ازشوهره جدتمیشه بااون ازدواج میکنه اون زنم بچرومیذاره میره این یکی خانومن یه پسرداشته شوهرش بهش نمیده حالاخلاصه زنه مطره باهنسایه ازداج میکنه بچشوتروخشک میکنه بعدیه مدت میفهمه مرده به شیسه اعتیادداره شوهرسابقشم یه دخترپیرگرفته 

بخدا اگه دوسش نداشتم تاحالا صدبار رفته بودم توی این دوسال، سالای اول که دائما بهش میگفتم اجازه بده با خانوادت حرف بزنم زودتر بیام خواستگاریت، اما میگفت خواهر بزرگتر دارم توی خانواده ما رسم نیست، بخاطرش صبر کردم تا خواهرش ازدواج کنه، حالا که موقعش شده، از زمینو زمان داره برام بدبختی میباره، تازه از گذشته نکبتش باخبر شدم، حتی یخورده هم احساس شرمندگی نداشت، واقعا خستم

من خودم گذشته ادما،برام مهم نیست..ولی اینکه چقد میخان تغییر کنن مهمه..و اینکه چی میخوان..من تو دوران مجردی،همه چیزو ساده میگرفتم..ولی وقتی شوهرم اومد تو زندگیم..هرچی ازم خواست رعایت کردم..حتی دیگ نگاه به نامحرمم نمیکنم.چون در درجه اول میخوام پاک زندگی کنم..