سلام دوستان فردا بعد 3 هفته میریم خونه مادرشوهرم.بین شهرای محل زندگیمون ی فاصله یک ساعته هست معمولا هفته ای دویا یک بار میرفتیم همیشه اما این دفعه جور نشد بریم هم داریم خونه میسازیم همش دنبال بنا و کارگریم و هم اینکه محل کار شوهرم ی مشکلی پیش اومد
الان فردا که بریم میخوان هی گله کنن و ناراحت بشن که چرا دیر اومدین چی بگم هم ناراحت نشن و هم اینکه بدونن ما هم زندگی داریم گرفتاری داریم.از بقیه بچه هاش توقع نداره این قدر.ا
راستشو بگو ،
همین چیزای ک الان گفتی
بسپر به شوهرت بگه تو سکوت کن
بگین دعا کنین ما بزودی کارامون سبک تر بشه و همه چی بخیر و خوش انجام بشه تا زود به زود بتونیم بهتون سر بزنیم.دعاتون گیراس
پسرش بگه اصلا دخالت نکن شوهرت خودش بگه
خب کدورتی بینتون نیسکه.بگو کار داشتیم خب.بهتره شوهرت بگه
خب شوهرم نمیخواد بگه مشکل پیش اومده براش دلم میخواد این دفعه بگم بابا ولمون کنین چیه همش زنگ میزنین بیاین بیاین...والا خسته شدم از بس غر زدن منم گوش دادم و لبخند زدم مطمئنا بخوام رک بگم ناراحت میشن
بگو شما ببخشید به بزرگواری خودتان😓
بسپار به شوهرت
خب دوستون دارن حتما
اونام تنهان درکشون کن
معذرت خواهی و کارو درگیری بهونه کنین
سه چهار بار اینجوری دیر برین عادت میکنن
