دیروز داشتم با یه دختری حرف میزدم ۲۴ سالش بود...۲۰ سالگی ازدواج کرده بود..و شوهرش ۱۳ سال از خودش بزرگ تر بود...من چون اشنایی نزدیک باهاش دارم ..خودش و شوهرش رو دیدم...شوهرش ادم ارومیه کلا زیاد اهل حرف زدن و اینا نیس...ولی امروز تو یه جمع نشسته بودیم یه سره از همسرش بد گفت...همیشه خستست..حوصله نداره...فلان..بهمان...در حالی که این داشت ازدواج میکرد یه چمدون هم کل وسایلش نشد..شوهر خونه خرید...وسایل خرید...عروسی گرفت..هر مناسبتی بهترین خرج براش میکنه...دستاش دیگه جا نداره طلا بندازه!...چند بار واقعا با بچگی زندگیش تا مرز طلاق برد...و باز هم پسره عقلانی مدیریت کرد....مثلا رفته بودیم بیرون ..یه مشکلی برای حسابش پیش اومده بود...این یسره غر زد...یعنی مخ من یکی رسما سه فاز سوزوند ..ولی همسرش هیچی نگفت..سکوت کرد...فکر کرد و مشکل حل کرد..هر چی میشه سن پسره رو میکوبه تو سرش ....یجوری هم میگه .بعد همه بهش حق میدن...
دلم برای همسرش میسوزه واقعا چون دو طرف اشناییم پدرم همیشه میگه نیما سوخت!!
یعنی واقعا درسته این؟؟ کسی تاحالا با ۱۴ سال سن خوشبخت نشده؟ اینکه یکم درکش کنی..تو مکان های عمومی جنگولک بازی در نیاری اینقدر سخته؟؟؟؟