شوهرم سه ماهی میشه رفته شهردور سرکار اوایل نمیزاشتمش بره بهم قول داد که بره ۲یا۳ماهی باشه منم ببره یعنی خونمون ببریم اونم کارشواینجا ول کردورفت شهر غربت بخاطرحقوقش خوبه اوایل میگفت خونه میگیرم اجاره میبرمت ولی الآن میگع نه نمیبرمت اونجا وسایل خونه واجاره خونه گرونه کارشم ول نمیکنه میگه بیکار میشم میگه ماهی یه بارمیام۵روز هستم دیگه حالا من چیکار کنم خیلی سختمه بابچه کوچیک تنها بلأخره من ازهرلحاض بهش احتیاج دارم ازمحبت گرفته تا هرچی دیگه۰راه حلی دارید بگید بخدا دارم دیوونه میشم شب وروز بدون شوهردرسته خونه بابامم ولی زن وشوهر یه چی دیگه ان واسه هم