من کہ اصلن متوجہ برش وبخیہ نشدم اصلا نفھمیدم بی حس کردن یانہ چون امپول ھم حس نکردم بزنن بہ اونجا فقط اخرش دیدم دکتر دارہ میدوزہ
من از یک شب تا موقعی ک زایمان کردم هیچی نخوردم ظهرش برام برنج و مرغ اوردن و آبمیوه دهن نزدم.حتی اب هم نخوردم تا دکترم رسید ب زور اب ریخت دهنم گفت بخور یکم جون داشته باشه.من دلم هیچی بر نمیداشت
منم دقیقا انگار معتاد ها ی دقیقه خواب بودم ی دقیقه بیدار
من ک میخوام برم سزاختیاری
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
48 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
