من شب احیا سال ۹۰ بود یه جا رفتیم امامزاده همه جفت بودن من تهنا خیلی دلم گرفت آخرش سجده کردم شکر کردم وواسه خودم دعا کرذم از تنهایی در بیام
فردا شوهرم رو دیدم ۲۱ ماه رمضون بود اومده بودن واسه زدن کابینتامون
دعام فکر کنم خیلی بگیر بود چون خواهرمم جاریمه خواستگاریمون تو یه شب