مرسی از راهنمایت احتمال داره فهمیده باشه ب این فکرنکردم هرچند ازاول اینطوری بود هیچ وقت پیش خودش چیزی نگفتم ولی میدونه پسرش رودرجریان میزارم .بعضی چیزاواقعا قابل تحمل نیست برام ماهر شب همومیبینینم جلوهمسرم برمیگرده میگه من صبح وعصرا دلم میخوادکلاخونه شماباشم من فقط نگا چون اگه چیزی میگفتم واویلاترمیشد حالم فقط بعد ی سکوت گفتم تشریف بیارید .اگه بیداربود
یه جوری شوهرت رو همراه خودت کن تا اون جلو بعضی رفتارهای آزاردهنده مادرش رو بگیره
هرازگاهی خونه نباش برو خونه اقوام خودت
یا وقتی داره میاد بگو دکترم یا فروشگاه
خلاصه نذار فکر کنه هر کار دلش خواست میتونه بکنه
من خودم به شخصه متنفرم از مهمون اینجوری همش پلاس! اجازه هم نمیدم مگه آدم چقدر میخواد عمر کنه آسایش نداشته باشه! اونم با بچه کوچیک تازه یه نفر باید کمک آدم باشه نه برعکس تنها باشی یکی هم رو مخ سربار آدم هم بشه!
فتوکپی شوهرم
درحدی ک دوستم میگه دخترتو بقل میکنم انگار شوهرتو بقل کردم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
