صبح رفته بودم عطار روغن بگیرم ک گفت ظرفا ک توش روغن میزاره تموم شده گفتم چکار کنم گفت تا ۱۲ ک باباش میاد ظرف میاره خلاصه من تا ۱۲ رفتم دنبال کارام بعد بهش زنگ زدم گفتم بیام گفت ی ظرف بخر از پلاسکو با خودت بیار از پول روغنا کم میکنه منم گفت باشه کوچکترین ظرف پلاسکو رو گرفتم رفتم پیشش برام روغن گذاشت پولو کامل خواست منم پول ظرفو کم کردم بهش دادم یک دعوایی درست کرد بیا وببین...