ما تو یه ساختمون با خانواده همسرم هستیم من آدمی نیستم که زیاد اهل رفت و آمد باشم ولی اونا و همسرم دوستدارن همیشه نهار شام صبحانه پایین باشیم از اول اینطوری بودن منم واقعا در عذاب بودم سر همین قضیه واقعا دعوا های وحشتناک داشتیم الان دوماه رفتن خونه باغشون نیستن باور کنین به قدرییی آرامش دارم که خدا میدونه الان غصم اینه چن وقت دیگه برمیگردن دوباره همون آش و همون کاسه دارم دیوانه میشم
رازي بين من و پروردگارم هست من قلبم را به او سپردم ...
وای خوشبحالت من ۴ساله دارم میگم و اعتراض میکنم ادن بیشتر با من لج میکنه😩😩و زورگویی خانواده ش ...
به زبون نیار اصلا.تو عمل هر کاری خواستی بکن
وای همه از مادرشوهر میکشن من از پدرشوهر بیشتر کشیدم.حتی تو کفش پوشیدنم دخالت میکردن.من بیشتر کتونی می پوشم.یبار پدرشوهرم گفت من از کتونی بدم میا.غیر مستقیم گفت یعنی نپوش.منم گفتم ولی من خوشم میاد.
نه.خانواده شوهرت هر حرفی بهت زدن همون جا جوابشونو بده.نمی گم بی ادبی کنی نه.مودبانه جوابشونو بده.نیا به شوهرت بگی.در هر صورت مردها پشت خانوادشونن هیچ وقت حرفتو قبول نمیکنه.مثلا خواهرشوهرم حرفی زدنی کاری کردنی به خودش میگم.بعد اونا هم روشون نمیشه به شوهرم بگن زنت این حرفو زد .چون اول خودشون میگن منم جوابشونو میدم
ددد بدبختی من رو نمیشه جوابشونو بدم خرمت نگه میدارم ولی دارم کار میکنم ج بدم
بخدامنم دوسال حرمت نگه داشتم.اخر ،سر یه چیزی مادرشوهرم گفت اگه حق باتو بود جوابی داشتی بدی.سوختمااااا من بخاطر احترام توسری خور شده بودم.الان از سایه م می ترسن.چون یکم بی احترامی کنن صدبرابرشو می بینن.چون شوهرمم می دونه من ادم تهاجمی نیستم با کسی کاری ندارم.اگه کسی بخواد اذیتمم کنه بیشتر اذیتش میکنم.یه حرف ناحقی بهم بزنن ده تا روش میزارم میگم.اخر شوهرمم به اونا میگه تقصیر خودتونه وقتی حرف میزنید منتظر جواب باشید