خونشون دعوت بوديم خب يني شب قبل خوابيده بودم (اخرشب بود ماشين نداشتيم برگرديم گفتيم بخوابيم)
بعد ظهر اينا بود من تو پذيرايي بودم وسايلمم تو اتاق گذاشته بودم
يهو ديدم دستاش تو كيفمه داره ميگرده...
بعد گفت لوازم ارايشام طبقه بالاس ديگه سخت بوده گفتم از شما استفاده كنم حالا مركز لوازم ارايشه هااا سنش زياد نيس باز سوتفاهم نشه(٣٩)البته ميره٤٠
از اون روز تو فكرم منم فقط لبخند زدم خيلي سرد گفتم عيب نداره🤕دارم به اين نتيجه ميرسم هميشه فضولي ميكنه وسايلامو🙊