2777
2789
عنوان

خانما بیاین یکم بخندیم....

| مشاهده متن کامل بحث + 824 بازدید | 55 پست

یه بار منو خواهرشوهرم رفته بودیم یه جا بعد یه پسره به مسئول اونجا که مارو میشناخت گفته بود که من از  اون خانوم خوشم اومده مسئولمونم که میدونست من متاهلم شماره  خواهر شوهرم رو داده بود شب خواستگاری که اومدن ما ماشینمون خراب شد یه کمی دیر رسیدیم بعد تا من وارد سالن شدم خواستگاره بلندشد و بقبه هم به طبعش بلندشدن  بعدش خواهرشوهرم اومد ولی  بلند نشدن منم دیدم داماد داره در گوش خواهرش چیزی میگه بعد خواهرش بلند رو به من کرد و گفت خوب عروس خانوم شما میزان تحصیلاتتون چقدره من رو کردم به خواهرشوهرم گفتم جواب بده اون بتده خدا هم جواب داد بعد خواهرپسره گفت باشما نبودم با ایشون بودم و فاش شد که اونا اومده بودن خونه پدرشوهرم خاستگاری من 

قیافه من😆

قیافه شوهرم😠

قیافه خواستگار😑

قیافه خواهرشوهر😦

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

یه بار منو خواهرشوهرم رفته بودیم یه جا بعد یه پسره به مسئول اونجا که مارو میشناخت گفته بود که من از ...

طفلی خواهر شوهر   تو از بندگان برگزیده خدایی😂😂😂

کاربر ۹۶ هستم بخاطر شرکت تاپیک گرونیی تعلیق شدم😑دوست عزیز من اینجا نیومدم امتحان املا بدم ک تا پست میزارم بجای توجه ب متن غلط املایی میگیری مهم مفهومو منظور ک درست ادا بشه بدم میاد از این کار لطفا ب املا نوشته هام کار نگیرید با تچکر😊

یه بار داشتم لباس اتو میکردم بعد اینکه تموم شد کارم خیلی شیک اتو رو بردم گذاشتم تو یخچال اومدم نشستم رو مبل همش فک میکردم یه چیزی شده یه کاری چیزی سر جای خودش نیست مادر شوهرم اومد ازم آب خواست در یخچال وا کردم دیدم اتو داره منو چپ چپ نگاه میکنه 

یعنی یه روز منم مامان میشم  

يه باربادوستم رفتم دمه يه پاساژ مىخواستم چيزى كه خريده بودم روپس بدم و سريع بيام همين كه ماشين رو پارك كردم ازماشين اومدم بيرون پاركبان اومدگفت چقد رمىمونى منم گفتم ٥دقيقه مىخوام برم اينجاسريع چيزموبدموبيام بعد ديدم دوستم قرمز شده ويارووروورنگاه مىكنه فهميد چه خيطى كاشتم خودموزدم به اونراه اونمم فهميد اروم رفت دوستم يهو ازخندهمنفجر شد😅😂

از وقتي با نى نى سايت آشناشدم يادم نميام از ٢شب زودترخوابيده باشم 🥴🤕

دبستان بودم ولی خب زیادم کوچیک نبودم نمیدونم پنجم بودم یا شیشم بعد داشتم با تمام سرعت تو سالن مدرسه میدویدم که یهو خوردم تو یه چیزی مثل فنر برگشتم عقب سرم رو اوردم بالا با سرایدار مدرسه روبرو شدم یه آقایی قد بلند بود فهمیدم خورده بودم تو شکمش از اون موقع دیگه زنگ های تفریح از کلاس بیرون نمیومدم 

شب عروسی جاریم وقتی که گذاشتیمشون تو خونه ی خودشون دیگه همه رفته بودن  منو مادر شوهر،خواهرشوهر  داشتیم از عروس داماد خداحافظی میکردیم 

(خانواده ی شوهرم کلا خیلی رسمی و خشکن  من خودمم بشدت آروم و مودب ) 

اینا همونجور  رسمی خداحافظی میکردن 

منم از ذوقم  هِی داد میزدم  به عروس دوماد  میگفتم خووووش بگذره   همه تعجب زده یه  نگاهی به من میکردن و به روی خودشون نمی آوردن و باهم حرف میزدن که انگار هیچی  نبوده  آخه از من بعید می دونستن و خودشونم متنفرن از این رفتارا 

بعد من  دوباره باذوق   داااد میزدم رو به عروس دادماد میگفتم خوووووش بگذره  😂😂😂😂 

اینا باز حرف وسط میکشیدن ولی من مگه ول کن بودم 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

اصلا نمی دونم فازم چی بود 

تا آخرین لحظه هم از لای در آسانسور تکرار کردم باز 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️😂😂😂😂

حالا جالبه عروس داماد که جاری و برادرشوهرمم بودن بشدددت باهاشون رودروایسی داشتم  خودشونم هم از تعجب شاخ درآورده بودن هم فک کنم دیگه بدشون اومد 

" اللهم عجل لولیک الفرج " 
با دمم گردو میشکوندم تا چندوقت به شوهرم میگفتم من همین الان که پسرم چهارسالشه هم خواستگار دارم و اون ...

اینجوری به شوهرت نگو،غیرتی میشه و دیگه تنهانمیزاره بری بیرون،مرداغیرقابل پیش بینی اند گلم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز