موندن خانه مادر شوهر در عقد

ببخشیداا ولی عجب کنه ای بودن😑😂بعضیا درک نمیکنن اصلاا

چرا ؟؟؟؟

مرسی درک و شعور.

درست حرف بزن.اگ شمالیا مفت خورن توام بی شخصیتی بااین وضع حرف زدنت!!شعورم چیز خوبیه

پس خودت مفت خوری مشکل از خودته نه بقیه😊اگ میگی عصبی نشیم الان توام نباید بااین حرفم عصبی بشی.

نه عصبی نمیشم قبول دارم طرز بیانم بد بود

خودمم شمالیم عزیزم

عزیزم ندیدی ن کشیدی نمیدونی من چی میگم من توخانواده پر جمعیت بزرگ شدم چون باخانواده مادرم یجا بودیم ولی این نوبرشو اورده بود  خیلی اذیتمون کردخونشون رفتم عق میزدم اینقد کثیفه بعد اون از ما وخونمون چندشش میشد کسی غذا درست میکردنمیخورد هیچکسم حق نداشت غذا بکشه یا درست کنه فقط خودش بعد  میرفت حموم میومد بیرون گوه میکشید به حمام یا لباساشو اصلا ابشو نمیگرفت همونجوری از تشت پرت میکرد رو تناب. رد میشدیم کلا خیس اب میشدیم جون ابشو نمیگرفت سه روزرو بند بود تا خشک بشه خونه یه خوابه که همه وسایل تو اتاقه کمده اخه کدوم بی انصافی نه شب میپره تواتاق جل میندازه درم قفل میکنه لامپم خاموش میکنه تا یک شب هرو کر و کتک زد هم دیگهو..... یه دختروپسر جوانم تو خونه مجرد بعد لحاف تشکشم جدا میزاره قاطی بقیه نمیکنه برای خودش میوه میاره چایی میاره براش بیسکویت میگیرن مثلا میخوره  بقیشم میزاره تو کمد کلید میکنه درو تعارف نمیزنه به کسی   فقطم تواون خونه غذا درست میکنه یوقت من از سرکار خسته میومدم میرفتم برای خودم غذا بکشم بدو بدو میومد سر گاز که وای چیکاز میکنی کی بتو گفتع دست بزنی. گفتم کی گفته باید از تو اجازه بگیرم مامانمو صدا کردم گفتم ازاین به بعد غذا رو خودت درست میکنی غذای منم قبل اومدم کنار میزاری وگرنه قابلمه روپرت میکنم وسط حیات خسته شدم دیگه اونم چطوری غذا درست میکنه قابلمه رو پراب میکنه پیاز درشت سرخ نشده قیمه پر رب قورمه پر اب برنج خمیر. پر روغن میکرد که خمیریش معلوم نشه اولویه باسیب زمینی نپخته  ابگوشت پر روغن الانم دوساله عروسی کرده همونه دایم یجا غذا میبینه عین زامبی حمله میکه خونه ما دعوت کرده بودم بعد عروسی جلوشوهرم سفره روجارو کرد ابرومو برد میگفت هرچی غذا مونده بریز من ببرم من به ترکی گفتم تور خدا بس کن ابرومرفت خودم میام درست میکنم برات یا بعد امیارم همون شد زنش دیگه نیومد خونه ما حتی عید 

واقعا به نظرت ادمایی که عیدی اول من خراب کردن جوری جلوخانواده شوهرم به وسایلا حمله کردن بقیشم بردن اخرم به بهونه حامگی وسایل منو که حتی عکسم نتونستم بگیرم مادرشوهزم بنده خدا کلی زحمتشو کشیدع بود نابود کردن میتونه عضو خانواده باشن یه سال بعد اونم تاره گفت میخوام اقدامکنم برای حاملگی 

بخون بقیه پیامامو ببین چی به روز من گذشته خداشاهد شوهرم رفت قبل عروسی خونه گرفت من قبل عروسی خودم از اون خونه اومدم بیرون ،من سرکار میرفتم برای مامانبزرگمم عروس پرست انگاز اسمون پاره شده بود این با145سانت قد و 38کیلو وزن افتاده بود پایین،میومدم میدیدم ناهاز خوردن برای من نگهنداشتن میدیم تو یخچال هست برمیداشتم بخورم بدو بود میومد از دستم میگرفت اون مال منه نگهداشتم عصرونه بخورم من گشنه برمیگشتم سرکار بعد چند ماه دیگه نیومدم یاگشنه میموندم تاشب یا یه کلی پول میدادم غذای اشغال میخوردم شهریه ام میدادم خرج مادرمم میدارم داشتم پول برای جاهازمم جمع میکردم

من براساس تجربه خودم توصیه کردم

من ماهی یک شب واسه خواب میرفتم خونه پدرشوهرم 

شوهرمم هفته ایی یک شب ميومد خونه ما یعنی خودم ازش خواسته بودم که واسه خواب فقط یک شب در هفته باشه

اما شوهرم یه دختر عمه بدجنس داره که پشت سرم هی ميگفت فلانی( یعنی من) هرشب مياد خونه پدرشوهرش میخوابه در حالی که من ماهی یه بار میرفتم

ولی درکل حتی اگه اینجور افراد توی خانواده شوهر نباشن بازم دختر تازمانی که توی عقده نباید واسه خواب خونه پدرشوهرش بمونه

چرا كم شد مادرشوهرم از ايناييه كه امار همه جارو داره و عادت كرده بود شوهرم هرجا و هركار ميكرد براش توضيح ميداد و تعريف ميكرد يه چند بار خونشون بودم كسي به گوشي شوهرم زنگ ميزد مادرشوهرم ميدوييد ميگفت كي بود چي گفت چيكار داشتو ته و توشو درمياورد منم به شوهرم گفتم اين چه وضعشه و مگه تو بچه اي يا مثلا ما از مهموني ميومديم من تا ميرفتم تو دستشويي مادرشوهرم ميدوييد پيش شوهرم ميپرسيد چي خوردي كيا بودن چه خبر بود منم حرص ميخورم ولي الان خيلي كمتر شده 

ااه اعصابم خورد شد😤😤😤😤خدالعنتشون کنه ک انقد اذیتت کررردن😒بعدهمون اسکل براشون رییس بازی دراورد میفهمن نباید طرف اون باشن😤😤😤همین ادمان ک یهو شاخ میشن دیگه

بمون خونشون نذار خيلي وابستگي بمونه چون بعدا اذيت ميكنه من مادرشوهرم شوهرش فوت كرده و بچه هاي ديگش شهراي ديگه زندگي ميكنن و هيچ كاري باهاشون نداره جاريام اصلا نميدونن مادرشوهر چي هست و كاريش ندارن اصلا بعد شوهر منو مثه شوهرش ميدونست هنوزم هست ولي خيلي كم شده هرجا ميريم بايد ببريمش هركار ميكرديم بايد شوهرم براش تعريف ميكرد بعد اون جاريام كه سالي يك بار ميانو كلي احترام ميذاره و بالا ميبره من كه خجالتيم و شوهرم همه كاراشو ميكنه و من خودم هرجا با خانوادم رفتيم برديمش و هرچي درست كردم يه تيكشو ميبردم خونش كه بخوره محل نميذاشت منم حرص ميخورم منم الان شدم مثه خودش نه باهاش درست حرف ميزنم نه ديگه كاريش دارم خيلي بهم بي احترامي كرده 

وای خیلی سخته اینجوری مادرشوهر من یه پارچه خانومه  هرچی بگم از ادبو کمالاتش کم گفتم خیلی من شرمنده خودش کرده همیشه برعکس پدرشوهرم امار میگیره قبلا که هرشب نیم ساعت باشوهرم تلفنی حرف میزدن گاهی یه ساعت من کلافه میشدم دیگه 

من خودم عروس عموم کل دوران عقدش خونه ی مادرشوهرش بود

چجوری بگم براشون خیلی بی ارزش شده بود؛باهاش عادی رفتار میکردن ؛عزت و احترام نو عروس بهش نمیزاشتن

آخر کارم گفتن شما ک همش پیش هم بودید عروسی برای چتونه

فرستادنشون ماه عسل