اینقد داداشم ترسیده منم دیگه دارم میمیرم فقط خداروشکر که چیزیش نشده خدایا ممنونم
من بمیرم ولی داداشم چیزیش نشه خیلی وحشتناک بود
فقط موندم چرا بابام هیچی نمیگف فقط من همش داد و جیغ میزدم
بعد بغلش کردم و اومدیم خونه مامانم گف با ماشین بریم اونجا باهاش دعوا کنیم بعد بابام میگف حالا که چیزی نشد زشته بریم😳😳😳
بعد بابام میگف خوبه حالا سگه پارس نکرد و گرنه بیشتر میترسیدیم😳😳😢
واقعا این چه باباییه تو این حادثه به این خونسردی 
هیچی نگف 
بعد داداشم از ترس جیش کرده بود میلرزید و زبونش بند اومده بود رنگش پریده بود😭😭😭😭😭
خدایااا یعنی اگه من پیشش نبودم الان داداشم نبود 
خدایا خداروشکر که من شهرمون بودم