دخترم اینقد از صبح اذیت کرده که حد نداره بیزار شدم از تولدم واقعا این چه زندگیه همیشه فک میکردم اگر تو سی سالگی کار و پول و زندگی و بچه داشته باشم خوشبختم ولی الان نیستم از بس دخترم نق نقویه و اذیت میکنه پنج شش تا دوست بودیم همه نزیدک به هم زایمان کردیم هیچ کدوم بچشون مثل بچه من نیس تمام حاملگیم قران و دعا میخوندم ولی اونا دریغ از یک خط بعد بچه هاشون یکی از یکی دیگه بهتر الان اصلا حتی دلم نمیخواد با خدا حرف بزنم دلم نمیخواد نماز بخونم خسته شدم دیگه تو اوج جوونی اسیر شدیم از صبح تا شب یا نق میزنه یا بهانه میگیره به سوراخ دیوار گیر میده نمیذاره لباساشو عوض کنیم حمومش کنیم غذا نمیخوره خیلی داغونم دلم گرفته روز تولدم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای/ فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد💜 خوبی های وجدان خفه کن!👈 طرف بعضی از بدیها را رها نمیکند، بعد برای اینکه وجدان خودش را آرام کند میرود چهار تا کار خوب انجام میدهد. وجدانش آرام میشود. آن کارهای خوب راه دستت است که داری انجام می دهی، مرد هستی گناه نکن... استاد پناهیان ان شاالله نسل امروز، سربازان امام زمان خواهند بود.
امروز میتونست تولد دخترم باشه ،، ولی تو ماه شش بارداریم از دستش دادم ،،، امروز میتونست بهترین روز زندگی من باشه ولی شد روز نفرت من ،،، کاش دختر منم بود و نق میزد کاش بود و غذا نمیخورد، کاش فقط بوود 😢😢😢😢😢