من دارم اذیت میشم از این همههههههه محدودیت.... هرجا که بخام برم میگه با مامانم برو ...برای خرید مانتو ولباس ...اوناهم با دخترش همیشه ی خدا بازار پلاسن همه جارو میشناسن میگن بیا این مغازه این مانتو برات خوبه ..این رنگ رو بردار فلان چیز رو برندار...خسته شدم انگار که دختر۱۰ساله م ..از همسرم بدم میاد با ازدواج با اون خوشحالیم رفت جاش رو به افسردگی داد
دلم میخاد روزی از روی زمین پر بکشم و بروم به سمت پاکی مطلق..دلتنگ خدا هستم دلتنگ اغوش خدا هستم ..دلم با او خوب است دلم را نمیشکند
من زمانى ك عقد بودم اين داستانو داشتم،ولى باهاش صحبت كردم و اوكى شد،بنظرم حتما بشين و حسابى باهاش بحرف و بكو حس ميكنى مث قديم خوشحال نيستى و دارى اذيت ميشى
برای اینه که میگن توی کشورهای جهان ۳ زنها باید شاغل بشن که تا حد زیادی از سلطه مردها بیان بیرون یعنی چی که شوهر ادم بگه نرو بیرون مگه میشه شما هم واسش حد و حدود بزار که بفهمه یعنی چی 🤔🤔