من دارم اذیت میشم از این همههههههه محدودیت.... هرجا که بخام برم میگه با مامانم برو ...برای خرید مانتو ولباس ...اوناهم با دخترش همیشه ی خدا بازار پلاسن همه جارو میشناسن میگن بیا این مغازه این مانتو برات خوبه ..این رنگ رو بردار فلان چیز رو برندار...خسته شدم انگار که دختر۱۰ساله م ..از همسرم بدم میاد با ازدواج با اون خوشحالیم رفت جاش رو به افسردگی داد
من
خطرناکه خودمم می ترسم دوره بدی شده به خدا
بزن تو دهنش
چن ساله ازدواج کردی
شوهرمنم اینطوریه
ولی میگه تومحله اشکال نداره
بازاری جایی خواستی بری با مامانت برو
مادر شوهرم شهرستانه!وگرنه میگفت بااون برو!!!
منم اینجوریم
من زمانی که دعوامون میشه نمیزاره تا سر کوچه برم ولی زمان عادی میزاره برم اما حتما باید خبر داشته باش و گرنه دیوونم میکنه بس که غر میزنه
چند وقته ازدواج کردی؟آخه اینطوری که نمیشه پس فردا بچه دار بشی که نمیتونی تو خونه نگهش داری
خوب با خودش برو خرید من تنهایی یه سری کارای ریزو انجام میدم در حد ماهی یکی دوبار ولی برای کارای دیگه و مخصوصا لباس باهم میریم خرید مادرشو که اصلا قبول نداره
من خریدامو با شوهرم میرم اگه خیلی خسته کننده بشه اول خودم میرم میپسندم بعد خودش میلد میریم میخریم البته حاهای دیگه خودم میرم اما خرید رو مخه دیگه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
