عزیزم شوهرم خیلی ایراد میگرفت و هرچی میگفتم خوبه یه ایرادی میزاشت روش حالا عید مانتو میخریدم یه مغازه یه مانتو نشونش دادم گفتم. خوبه البته قرمزش بود من گفتم خوبه مشکیشو پرو کنمگفت. این چیه واقعا اینومیخوای خدا شاهد یکم دیگه گشتیم یه مغازه دیگه همون مانتورو برام انتخاب کرد وگفت پرو کن منم که خوشم میومد خریدم و تو ماشین نشستیمگفتم این مانتو همونیه که من فلان مغازه نشونت دادم گفت نبابا اون کجا این کجا گفتم میرم جلو همون مغازه میبینی مانتو رو با دعوا بردمش اونجا گفتم ببین دید اره همونه از اونجا فهمیدم اگه زیادی به سلیقه کسی بها بدی و حرفشو گوش بدی سوار سرت میشه هرچیزی که ببینم و خوشم بیاد میخرم حتی اگه پشیمونم شدم خودمو نمیکشم اتفاقه دیگه مرگ نیستش که ترجبه کسب میکنم چرا پشیمون شدم سری بعد به اون نکته توجه میکنم. سری بعد خودم تنها رفتم خرید همه پولای عیدمو لباس خریدم مانتو ام خریدم شوهرم گفت چرا بلند خرید چرا فلان و... گفتم بلند نداشتم دوست داشتم چیزی که نداشتمو تجربع کنم شلوار شیش جیب خریدم حتی یبارم رفتم پیرن مجلسی بخرم شوهرمو گفتم بشین تو ماشین خودم میرم الان میام رفتم خریدم کارت کشیدم اودم بیرون باید به سلیقه و نظر حودت احترام بزاری حتی اگه کسی بد گفت بگو این چیزیه که خودم دوستداشتم از کسیم سعی کن نظر نخوای مگه اینکه خیلی نزدیک باشه بهت و بدونی بدتو نمیخواد و خوش سلیقه اس اونم ن تو جمع که همه نظر بدن یه گوشه تنها