دوستان من دوران عقد بسرمیبرم.مادرشوهرم خیلی سخت گیره و افکار قدیمی داره.تو روزه روشنم نمیزاره باهم تنها باشیم این دوران عقد زهره مارم شده حتی جرات نداریم جلوش دسته همدیگرو بگیریم فکر میکنه نامحرمیم.مامان بابای خودم اصلا حساس نیستن.چیکار کنم بنظرتون همه هم ازین طرزتفکرش تعجب میکنن.شوهرم خودش زیاد براش مهم نیست ولی من هرس میخورم
بری سر خونه و زندگی خودت راحت میشی یکوقت یک خونه نگیری با اونا ها
بیشتر می‌شناختی کاش اول
حرص درسته
به جای این فکرا و کارا املا تمرین کن
هرس !!!!!!!! 😑😑😑😑😑نخور
حالا مجبورید جلوی اون عشقولانه بازی در بیارید؟!!!
خب دوتایی بریدبیرون تاب بخورید
شما چیکار به املا دارید.تازه عشقولانه بازی درنمیاریم اون به دختراشم اجازه نمیده برن خونه نامزداشون
خانم مهندس درست میگه. دوران عقدتو کم کن زود عروسی کنید. با مادرشوهر یه جا زندگی نکن.ولی مادرشوهر من همش به من و شوهرم میگفت برید اتاق خلوت کنید
مادر شوهر من تو عقد میومد تو اتاق بین ما میخوابید
با یه مشت فکر پوسیده زندگی میکنه
دلم برا اون بچه های بدبخت میسوزه که شاگردشن و تعلیم و تربیتشون دست یه آدم کهنه مغز و امله
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
24 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
