چند وقت پيش مادرم رفته بود مراسم خاكسپاري يكي از اقوام
تو خاك و خل يهو يه سينه ريز سنگين طلا ديده بود
اون جا چند تا مراسم خاكسپاري بوده، شماره اش رو روي يه چند تيكه كاغذ مينويسه و به اون صاخب عزاها ميده و ميگه اگر تو اقوامتون كسي چيزي گم كرده به اين شماره زنگ بزنيد.
همون فرداش يه خانومي زنگ ميزنه و نشوني سينه ريزش رو ميده و ادرس ميگيره با يه جعبه شيريني مياد خونه مادرم و ازش ميگيره