عزيزم پدرم سه سال پيش اومد ،هفته پيش سي سي يو بوده همين همسرم يه تلفن نکرده مادرم حالشو بپرسه ، خانوادم بيان که ميشمره روزارو ، سه نفر يه هفته اومدن ، چرا داييت دو شب اينجا بود ،مگه من داييم مياد و اين حرفا ولي کلا دلشون ميخاد بيان زياد بمونن
توهم رو نده
خب استارتر شوهرتم ب اندازه تو تو اون خونه سهم داره خودت راضی میشی شوهرت همچین حسی ب خونواده تو داشته باشه؟؟؟؟کارشو راه بنداز بنده خدا حتما مجبوره وگرن کی دلش میخواد سر بار یکی دیگ باشه
نه آخه زنداداشم و داداشم بچه ندارن این داداش کوچیکم هم 15 سالشه اونام به بهانه این میرن می‌گردن اتفاقا زنداداشم خودش میگه بیا همشم وقتی بهش زنگ میزنم بیچاره میگه 24 ساعته توخونه تنهام و این حرفا کاشکی یه مهمون بیاد برامون از این حرفا با اینکه گردن درد شدددید داره وبه پولم احتیاج نداره میگه میرم سرکار فقط تنها نمونم خونه
درکت می کنم سخته واقعا روسری و لباس پوشیدا تو این گرما ولی اونم خونه برادرشه ،خودتو بزار جای شوهرت ، یه لباسایی انتخاب کن که خیلی توشون اذیت نشی ، یکم صبور باش و تحمل کن دیگه میگذره ، بنده خدا شرایط خوبی نداره از سر کیف که نمونده ، انشاالله خدا کمکش کنه کاراش راست و ریس شه بره دنبال زندگیش هم اون راحت شه هم شما ، اونم الان خجالت زده و معذب هست ولی بعضی وقتا آدم مجبور میشه
اینایی ک میگن وااای چرا شوهرت اینو گفته
شوهرت کار خوبی کرده اتفاقا خواسته ب خانمش اهمیت بده منظورش این بود لازم‌نیست بپزی و بشوری و مراعات کنی یا حجاب بگیری
لطفا فضایی فکر نکنید مگه میشه ب برادرش بگه خونم نیا مگه دنیا تو این مدت ب اخر میرسه واسه همین نخواسته خانمش اذیت بشه گفته برو راحا باشی
همچیننن میگن وای حرف شوهرتتتتت فلان انگار زن دوم اورده گفته خونه رو ترک کن
من یه خونه کوچولو داشتم دو طبقه بود برادرشوهرام دائم میومدن اون رفت نفر بعدی اومد.اصلا وظیفم شده بود.خیلی عذاب میکشیدم .بعد خونه رو دادیم رفت از بس مهمون برام میومد .الان دارم خودمو جای شما میذارم کاملا میفهمم چی میگی.ولی یه نصیحت .خودتو عذاب نده اون که اونجاهست چه تو اخم کنی چه نکنی.تو که وظیفه ای که نداری افتاده گردنت.مطمئن باش بعد یه مدتی میره.فقط تو میمونی و چروک هایی که بهت اضافه شده .حرصایی که خوردی.بعد چندسال بعد کسی یادشم نیس مطمئن باش.
