2777
2789
عنوان

سوتی های خفن😅

| مشاهده متن کامل بحث + 15207 بازدید | 31 پست
منم رفته بچدم واسه زایمان لباس بیمارستانم از این یه بار مصرفا بود ( پارپه ای نبود) دوز قسمت پشت باز ...

زن عموی منم ابنجوری شده.. واسه زایمانش از این لباسا تنش کردن اونم یوری میخوابه با سنش سمت در اتاقه  . چند تا آقا دیده بودنش😥 مامانم سریع یه ملحفه مینداره روش

👑

خاطره دوستم😍


باردار که بودم چون دوقلو بودن خیلی فشار رو معده ام بود (البته شش ماهگی سقط شدن) یه شب کنار شوهرم دراز کشیده بودم(شوهرم خیلی زود خوابش میبره) یه مطلب از اینترنت دیدم خواستم بهش بگم تکونش دادم گفتم خواااابیدی؟؟؟؟


تا چشماشو باز کرد نمیدونم چی شد که یه صدای بووووووم ازم دررفت خودم شوکه شدم شوهرم کمی نگام کرد گفت کار واجبت همین بوود ؟؟؟😂😁😁😁


از اون روز هر وقت من قهر میکنم واسه اینکه بخندونه منو میگه انصافا بهت نمیامد اینطور بگو..ی  

و اینگونه میشه که هر دو با هم نیم ساعت می خندیم.





👑

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خاطره💃


یه بار هنوز یه بیست روز از عقدمون گذشته بود خونه مادرشوهرم مهمونی بودیم خونه هم شلووووغ نامزدمم وسط خونه ایستاده بود داشت حرف میزد


همه ی توجه ها به سمتش یهو رفت سوییچ ماشینو از جیبش در اره یه ک ا ن د و م هم بغل سوییچه تو جیبش بود افتاد رو زمین یهو دیدم همه به افق خیره شدن نامزدمم سریع ورداشت و از شدت خجالت بهم گفت پاشو بریم خونتون دیگه دیر وقته😂😂😂😂




👑

خاطره دوستم


من ی عمه دارم ک سرطان رحم داشت و حالا عملش کردن و رحم و تخلیه کردن😶😶😶


یکی از پسر عمه هام که خونش شهرستانه

زنگ میزنه ب برادرش میپرسه مامان چی شده؟

اونم میگه هیچی،خونه ای ک ازش اومدیم بیرون و ویران کردن😂😂😂



👑

سوتی دوستم

 

نامزد بودم و با مامان و خواهرم رفتيم لباس زير بگيرم تو يه پاساژ بزرگ رفتم تو يه مغازه و شروع به امتحان سوتين كردم فقط هم اجازه ميداد رو مانتو امتحان كنم منم يه سوتين سفيد توري روي مانتو مشكي تن كردم يهو موبايلم زنگ خورد منم هول شدم با همون وضع از مغازه اومدم بيرون و شروع به صحبت كردم حالا يه سري پسر روبروم بهم خير شدن يهو ديدم خواهرم هم از بس خودشو زده كبود شده تازه با عصبانيت گفتم چيه بابا !!!!

ديدم خواهرم داره اشاره ميكنم و دستمو گرفت برد تو مغازه حالا مگه ديگه روم ميشد بيام بيرون با نگاه  اون پسرا🤢

👑

سوتی💃💃


ی بار با دوستم تو خیابون داشتیم کنار هم راه میرفتیم


بعد دوتا پسر از کنار ما رد شدن یکیشون ب دوستم گفت بخورمت


منم با جدیت کامل اومدم جواب  پسررو بدم گفتم بهت نمیاد گوه خور باشی


هیچی دیگ اونا ک از خنده قش کردن منم ی کتکه درست حسابی از دوستم خوردم 😂


👑

سوتی😁


دوستم میگفت  با خانواده رفتیم مسافرت شمال گویا چند تا خواهر بودن٬ 😍


اینا میرن دریا برا شنا وبرمیگردن ٬ لباساشونو میشورن ومیندازن بند رخت فقط سوتیناشونو اویزون میکنن باربند ماشین پدرشون ٬ پدر بیچاره هم از همه جا بیخبر صبح پامیشه بره برای صبحونه نون تازه بگیره اینارو رو باربند نمیبینه ومیره وسوتینا هم پرواز کنان همراهش میرن 😂😂😂


پدر میگفته دیدم کسایی که توصف نونوایی بودن دارن از خنده منفجر میشن ولی متوجه چیزی نشدم گفتم شاید قبل از اینکه من بیام اتفاقی افتاده دارن باون میخندن وبعد موقع برگشت میخواسته سوار ماشین بشه این تحفه ها رو دیده 😢


بیجاره میگفته نه میتونستم وردارم اینارو نه میتونستم با اونا برگردم خلاصه اوضاعی شده بوده.🤣🤣🤣🤣



👑


 یادمه ترم اول دانشگاه بودم .😥

سر کلاس نقشه۱ بودیم سر این کلاسا چون کشیدنیه استاد میاد بالا سرمون نگاه میکنه کمک میکنه و اینا

بچه ها من عادت دارم برای تمرکز آدامس میجوم دو تا آدامس خرسی رو قشنگ سر کلاس تو دهنم بود

بعد یه قسمت درسو مشکل داشتم استادو صدا کردم اونم بنده خدا اومد جلو گفت مشکلتون چیه

منننننننهههه احمقققق داشتم با آدامس حرف میزدم یهووووووووو آدامسه با اوننننن حجم از دهنم پرت شد قشنگ افتاد روی لپه استاد با دو کیلو تتتتففف😢😢😢😢😢😢


بعد از صورتش لیز خورد افتاد رو کتابم

با یه حالت چندش آور صورتشو پاک کرد و رفتتتت 😂😂😂😂😂😥😥😥😢😢😢😢

در حدی بد بود که اومدم کتابمو پاک کنم اون نوشته هام خراب میشدن رنگ پس میدادن 😆😆😆😆😅😅😅😅😥😥😥😢😢😢

بعد استادو بچه ها از اون به بعد صدا میکردن دیگه نمیرفت نزدیکشون همونجا پاتخته از دور توضیح میداد هنوزم که ترم اخرمه نگام میکنه بهم میخندددده 😭😭😭😭😭😆😆😆😆😆😅😅😅😅😅😅😂😂😂😂😂😃😃😃😃😃

 هووووووف شرمنده ام بخدا شرمنده ام



👑

خاطره💃


دانشجو که بودیم اون موقعه ها کمتر کسی دوربین فیلم برداری داشت


یه دختری تو کلاسمون بود که خیلی نازو ادا داشت

سر کلاس یه استاد خیلی خجالتی میخواست دوبینشو شا رژ کنه ،پریز دقیقا پشت استاد بود

میخواست حالا یه پزی هم واسه ی دوربینش بده همه کلاس ساکت بود یهووووویی گفت اسسسسسسستاد

میشه از پشتتون استفاده کنم 😂😂


آقاااااااااا کلاس رفت رو هوا

استاد بیچاره نزدیک بود غش کنه از کلاس رفت بیرون

وهمه بچه ها هاج ‌ و واج مونده بودن

جالبی داستان این بود که فقط ما که کنارش بود منظورشو فهمیدیم

بقیه اصلا هنگ بودن😜😜😜




👑

خاطره دوستم🙈


یه شب اوایل پاییز یهوو هوا خیلی سرد شد ما هم تو خونه مادر شوهرم بودیم ناچارا سریع بخاری گزاشتن تو حال و همه از جمله منو شوهرم مادر شوهره  پدر شوهره برادر شوهره تو حال خابیدیم تازه برقارو خاموش کرده بودن چشامون گرم خواب داشت میشد که یکی اون وسط هی تر هی تر تمومم نمیشد اخر مادرشوهرم داد زد به برادر شوهر کوچیکم گفت سعید خدا خفت کنه پاره که نشدی تمومش کن  اونم گفت من نیستم باباس


باباشم میگفت دروغ میگه توله سگ کاره خودشه


بعدم به منو شوهرم ک داشتیم از خنده زمینو گاز میزدیم گفت بابا خوده زنمم میدونه گوزا من صداش اینجوری نیس🤣🤣🤣



👑

خاطره دوستم💃💃


با مامانم هر روز تصویری صحبت میکنم داشتم غذا درست میکردم همسرمم توالت بود (فرنگی)دخترم ۲ سال و نیمش بود گوشی و گرفت برد😁


منم مشغول کارم بود بعد دیدم صدا یه شوهرم میاد میگه بیا این گوشی و بگیر نگو وروجک گوشی و برده داره شوهرم و به مامانم نشون میده شوهر مم اون لحظه مونده بود بلند شه گوشی و بگیره ازش یا در همون حالت باقی بمونه 😂



👑

خاطره باحال دوستم😅


بابام اینا یه مستاجر داشتن همش این زن و شوهره دعوا میکردن از اونایی هم بودن که دو دقیقه بعد آشتی میکردن و قهقهه میزدن ..اینا طبقه سوم بودن ، مامان و بابای منم طبقه اول ..یروز این زنو شوهره شروع میکنن دعوا و کتک کاری و تو پله ها میان سمت پایبن ...زنه درو میزنه و بابای بیجاره ام با پیژامه درو باز میکنه ..زنه یهو خودش و پرت میکنه داخل  و شلوار بابام میگیره و میره پشت بابام و همزمان تو اون گیر و دار که شوهرشم دنبالش کرده بوده و هی پشت بابام اینور و اونور میپریده ، شلوار بابامو میکشه پایین ..مامانم میگه بابام با یه دست شورتشو گرفته بود نیفته .. با دست دیگه هم شوهر زنه رو گرفته بود نزنه ..از اونور هم داد میزده به مامانم که بیا کش شلوارمو بده دستم ...😁😁😁

من یه ساعت بعد رفتم خونمون دیدم بابام با موی پریشون نشسته رو مبل ..انگار از جنگ برگشته .اونام دو دقیقه بعدش مثل اینکه آشتی کردن و رفتن .





👑
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792