به این اسکورت و غیره فکر نکن..ممکن بوده از روی شکاک بودنش باشه..
یا خیلی مثبت فکرکنیم بازم از کنترل گریه که اصلا خوب نیست
اثراتش تو زندگی مشترک معلوممیشه و طاقت فرساست
البته یه دختری آشنام بود تعریف کرد
فلانی هی میومد اسکورتممیکرد..ذوق کردم..چون راهنمایی بوده
چندوقت نیومد دیدم تصادف کرده خیلی ناراحت و افسرده شدم..
چون اولین تجربه ام بود..که منو میخاد و قرار بود بیاد خواستگاری..
دخترا بیشتر یادشون می مونه چون هر خاطره اول و تجربه اول
براشون مهمه..
حالا برای خودم توی عروسی فلان پسر فامیل فهمیدم
که اع این تورو میخاست و مادرش نذاشته..
ناراحت شدم..که چرا اصلا حرف پیچیده و من خبر نداشتم..
البته حسی هم بهش نداشتم..ولی اون حتی شب عروسیش خیلی ناراحت بود..که به زور دختر فامیل رو براش گرفتن
فکرکنم اون سال ۸۹ازدواجکرد و بچه دار شد و
من چندسال بعد ازدواج کردم و بچه دار شدم..
بلا از همه دور باشه..
بنده خدا امسال خبرش اومد تصادف کرده
و برحمت خدا رفته
فکرکن زنش خیلی کم سن بود مونده با ۲تا بچه کوچیک..
اینو واقعا به شوهرم تعریف کردم که
حکمت خدا رو شکر که با تو ازدواج کردم تو کنارمی..
خدا نکنه چیزیت بشه..خدا تو رو واسمون نگهداره