باز بگم تو منی یا من توام؟؟
ببین ما باید فکر اساسی کنیم صرفا نه فقط بخاطر طلاق
چون من همیشه خیلی فکر میکنم اینکه آینده ای در طلاق وجود نداره حداقل واسه کسی مثل من که پدر مادر حمایتم نمیکنن آینده ای نیست
منی که مجرد بودم و کودک پدر مادر سرکوفتم میزدن چون دختر هستم و آخرش آبروشون میبرم
صدر صد مطلقه بشم نابودم میکنن
و اینکه پدر دارم که مادرم رو دکتر نمیبره تا صبح از درد میناله و ککشم نمیگزه پس نباید دلخوش باشم به طلاق و خونه پدر
اما اینو خواهرانه بهت بگم اگه شوهرت مرد خوبیه از لحاظ حرجی اینا سعی کن باهاش کنار بیایی و ازش پول بگیری مثلا گواهینامه بگیری بعد کم کم مثلا یه سال بعدش پول بگیری زبان خارجه یاد بگیری
مثلا خیاطی یاد بگیر
اینا یه زمانی به درد آدم میخوره
یا اینکه یه جایی تو خونه که میدونی امن هست و شوهرت نمیفهمه پول پس انداز کن و بهش دست نزن جز موارد ضروری
و اینکه اینم بگم خواهرانه اگه فکر کردی بازم بشین فکر کن ببین از اول زندگیت شوهرت همینجوری بوده یا بعدش عوض شده ؟و اینکه اگه مثل من هیچ راهی نداری سعی کن محبت کردن رو یادش بدی جوری باهاش برخورد کنی که بهت اهمیت بده
اگعدبدددل نیست شکاک نیست خشک مذهب نیست حرجی میده معتاد نیست سعی کن دل به دلش بدی راهنمایی چیزی هم بود خواهرانه هستم من
اما من شوهرم از اول خوب بود من چون دوستش نداشتم چون اونی که دوست داشتم ازم گرفتن افتادم سر لج باهاش سر ناسازگاری گرفتم جیغ زدم داد زدم گریه کردم و ازش فاصله گرفتم
خودم باعث شدم اونم فاصله بگیره بشیم عروسک های گاهی و چند وقت همخوابه هم
وقتی هم به خودم اومدم که دیر بود
سالهاست خودمو زجر میدم و زجرم دادن